بخوان

هر کتابی ارزش یک بار خواندن را ندارد بعضی از کتاب ها را چندین بار باید خواند.
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

نقش زنان تحصیل کرده علوم دینی در تربیت فرزندان بر مبنای سبک زندگی اسلامی

03 دی 1394 توسط رقیه پناهی


.:: نقش زنان تحصیل کرده علوم دینی در تربیت فرزندان بر مبنای سبک زندگی اسلامی ::.


پدیدآورنده: طاهره سترگ


چکیده
مقاله حاضر با هدف افزایش آگاهی زنان، از نقش سازنده خود و جهت‌دهی آن‌ها به سوی اسلام‌مداری، در پیش گرفتن سبک تربیت اسلامی، از منظر انسان‌شناسی دینی و با بهره‌گیری از آرای حضرت امام خمینی(ره)، مقام معظم رهبری(ره) و دیگر اندیشمندان مسلمان و غیرمسلمان است. بر این اساس، توجه به جایگاه مادری و تأثیر نقش او به عنوان یک زن بر تربیت کودک، بر مبنای ترویج فرهنگ اسلامی، ضروری است؛ چراکه در ساماندهی گستره مباحث اسلامی، هرگز نمی‌توان با جزئی‌نگری، فرامین شریعت را تحلیل کرد؛ بلکه لازم است در اطراف مجموع نظام معرفتی اندیشه کرد. این پژوهش با استناد به منابع معتبر، به روش توصیفی، اسنادی و تحلیلی، به بررسی نقش زیستی، نقش روانی و نقش اجتماعی، فرهنگی زنان می‌پردازد. نتایج حاصل از این بررسی، حاکی از آن است که یکی از مهم‌ترین علل توسعه و ترویج سبک زندگی اسلامی، ارزش‌گذاری هنجارها و نهادینه نمودن ارزش‌هایی است که زنان تحصیل کرده علوم دینی به عنوان مادر، بذر وجودی آن را در ضمیر بی‌آلایش اطفال به ارمغان می‌گذارند.
واژگان كلیدی: سبک زندگی اسلامی، نقش تربیتی مادر، تربیت دینی، امام خمینی، مقام معظم رهبری(ره(
مقدمه
امکاناتی که در درون خانواده برای فرهنگ‌سازی وجود دارد؛ مانند روابط مودّت‌آمیز اعضای خانواده که به‌راحتی خطاها و کاستی‌ها را در خود هضم می‌کند و عرصه‌ای برای رشد و اعتلای افراد فراهم می‌سازد و نیز تأثیرپذیری از رفتار والدین که با مکانیسمی منحصر به‌فرد انجام می‌پذیرد، همه از ابعاد و انواع امکانات بالقوه و بالفعل این نهاد اجتماعی محسوب می‌شوند؛ از این رو با امعان نظر به اهمیت مسئله در سبک زندگی اسلامی که فرمایش بزرگان نیز مؤیّد آن می‌باشد، تلاش نگارنده بر آن است تا نقش زنانی را که دارای تحصیلات علوم دینی هستند و اثرگذاری آن‌ها بر فرزندانشان در نهایت، موجب توسعه سبک زندگی اسلامی می‌گردد، مورد بررسی و تبیین قرار دهد. البته به مقتضای بحث، گاه از نقش تأثیرگذار پدر خانواده نیز بر رسالت زنان تحصیل‌کرده علوم دینی، سخن به میان می‌آوریم.
بنابراین، سئوال اصلی این‌گونه طرح می‌شود که زنان تحصیل‌کرده علوم دینی، چگونه می‌توانند به تربیت فرزندان خویش بر مبنای سبک زندگی اسلامی در محیط خانواده یاری رسانند؟ در عین حال، باید به این نکته اذعان کرد که متون اصلی اسلام، به طور مستقیم به تبیین نقش زنان تحصیل‌کرده علوم دینی بر ارزش‌گذاری سبک زندگی اسلامی در تربیت فرزندان نپرداخته‌اند؛ برای مثال در بعضی روایات اسلامی، تنها به برتری علمی بعضی از زنان نسبت به مردان اشاره شده است. حتی درباره دوران ظهور حضرت مهدی(عج)، روایاتی وجود دارد که از منتهای قدرت علمی، توانایی و غلبه عقلی زنان سخن گفته و به مبرز بودن زنان در عرصه فقاهت و دین‌شناسی شهادت می‌دهد تا آن‌جا که زنان در خانه‌ها با کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) قضاوت می کنند.
با تأمل در مجموعه احکام و توصیه‌های دینی و مفروضات، ملزومات و لوازم آن‌ها می‌توان دیدگاهی را استنباط کرد که دربردارنده تبیینی چندنقشی است؛ بدین لحاظ نقش‌های گوناگون آن را بر اساس آن‌چه از گزاره‌های دینی و گاه نظریه‌های علمی و روان‌شناسی مرتبط با آن برمی‌آید و در قالب یک چارچوب نظری منسجم، بازبینی و سپس تحلیل می‌نمائیم. بر این اساس، مقاله حاضر، متشکّل از سه بخش است: بخش نخست، به بررسی مجموعه‌ای از نقش‌های زیستی اثرگذار زنان تحصیل‌کرده، بر فرزندان در ترویج فرهنگ دین‌مداری می‌پردازد. بخش دوم، نقش‌های روانی اثرگذار زنان را بر فرزندان شامل می‌شود. بخش سوم نیز مجموعه‌ای از عوامل اجتماعی را در فرآیندی از کنش‌های متقابل، بررسی می‌نماید که موجب شکل‌گیری نقش‌آفرینی زنان تحصیل‌کرده در ترویج فرهنگ اسلامی بر مبنای احیای مفاهیم دینی و قرآنی می‌گردد.
نقش زیستی زنان
اسلام در سبک زندگی خود، وجود برخی پیش‌زمینه‌های فطری را برای تمایز جنسیتی نقش‌ها، بدون پذیرش خصلت جبرگرایانه، برای هر یک از والدین (زن و مرد) تأیید کرده است. اما در عین حال، موانع بیرونی قادرند تأثیر آن‌ها را متوقف یا زایل سازند؛ مانند تفاوت در قدرت جسمی و نیز اقتضائات نقش‌های مادری؛ همچون بارداری، زایمان و شیردهی که در نخستین سال‌های زندگی کودک، با ترشّح هورمون پرولاکتین (حسینی و دیگران، 1381: 102-101) در دوران بارداری، زنان را آماده ایفای وظایف مهم مادری و حمایت و مراقبت از نوزاد می‌کند که این خود، نمایانگر نقش مراقبت‌گرایانه مادران می‌باشد.

بنابراین یک زن به‌مثابه مادر از حیث تأثیر محیطی، نقش تعیین‌کننده‌ای دارد؛ زیرا همانند پدر، به عنوان یکی از اعضای مهم خانواده، در تأمین فضای عاطفی و ایجاد محیط امن و آرام برای فرزندان مؤثر است و از این مهم‌تر نقش بسیار تعیین‌کننده او از هنگام انعقاد نطفه تا رسیدن کودک به سنّ آموزش و رفتن به مدرسه می‌باشد که در مقایسه با نقش پدر در این مقطع، بسیار بااهمیت‌تر است؛ زیرا مادر در دوران جنینی، مستقیم‌ترین و پایدارترین نقش را داراست. جنین به صدای مادر که مثلاً بلند، کتاب [و یا قرآن] می‌خواند و… عادت می‌کند. علاوه بر این، جنین حرکات مادر را حس می‌نماید؛ حرکت ناگهانی، سبب پرش او می‌شود و قدم زدن منظم، او را آرام می‌کند. اگر مادر، ترس یا اضطراب بالایی داشته باشد، ضربان قلب جنین سریع‌تر شده و حرکات او افزایش می‌یابد (حسینی و دیگران، 1381: 102-101؛ به نقل از: دی پیترو و همکاران، 2002(
پس از تولّد نیز مادر، نخستین فرد نزدیک به کودک است که با کودک، تماس مستقیم دارد. بر این اساس، امام خمینی(ره) می‌فرماید: «اول مدرسه‌ای که بچه دارد، دامن مادر است. مادر خوب، بچه خوب تربیت می‌کند و خدای‌نخواسته اگر مادر، منحرف باشد، بچه از همان دامن مادر، منحرف بیرون می‌آید» (امام خمینی، 1385، ج7: 283). در واقع، زندگی کودک با ارتباط زیستی میان او و مادرش آغاز می‌شود. این تأثیر به‌ویژه در دو سال شیرخواره‌گی به اوج می‌رسد؛ چرا که شیر مادر به عنوان مهم‌ترین منبع تغذیه کودک، علاوه بر تأثیر اساسی در تأمین سلامت زیستی کودک می‌تواند در شکل‌گیری حالات روانی و اخلاقی او نیز مؤثر باشد؛ از این رو در سیره تربیتی معصومین(ع)، به‌خصوص امام علی(ع) بر نقش و اهمیت شیر مادر و نیز انتخاب دایه شایسته، بسیار تأکید شده است که توضیح آن در بحث عوامل روانی بیان خواهد شد.
تحقیق‌ها نشان می‌دهد که انسان‌ها، بیشتر محصول ساختار طبیعی خود هستند تا قربانی الگوهای کلیشه‌ای اجتماعی (حسینی و دیگران، 1381: 84)؛ بدین لحاظ، یکی از روان‌شناسان می‌نویسد: «از حکیمی پرسیدند: از چه زمانی تربیت را باید آغاز کرد؟ در پاسخ گفت: از بیست سال قبل از تولد و اگر به نتیجه لازم نرسیدید، معلوم می‌شود که باید زودتر از آن شروع می‌شده است» (زیبایی‌نژاد، 1388: 55-54). بنابراین، مرد و زن؛ یعنی پدر و مادر، هر دو مسئول هستند و این چنین است که پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «هرکس که متولّد می‌شود، بر فطرت (توحید) متولد می شود و پدر و مادر هستند که فرزند را یهودی یا مسیحی می‌گردانند» (مجلسی، 1374، ج5: 296) و این به آن معناست که غالباً مادران از طریق ژنتیک و هم‌چنین نقش حمایت‌گرانه خود، قادرند کودکی را دین‌مدار و یا بی‌علاقه به دین، تربیت کنند و پدران علاوه بر مسایل ژنتیک، در تسرّی‌بخشی امور طبیعی مردانه؛ چون اقتدار و قوام بخشیدن به حیطه زندگی خانوادگی خود و تأثیر آن بر دینداری فرزندان، مؤثر واقع می شوند.
با امعان نظر به اهمیت مسئله، بسیاری از برنامه‌ریزی‌های مغز، در نظریه‌های علمی به دست آمده، پیش از تولد صورت می‌گیرد (پیس و باربارا، 1384: 29-28). مسعودی در مروج‌الذهب می‌نویسد: «در جنگ جمل، محمد بن‌حنفیه پرچم‌دار سربازان حضرت علی(ع) بود حضرت نزد او آمد و فرمود: چرا حمله نمی‌کنی؟ او گفت: من منتظر تمام شدن تیرهای آنان هستم و بعد حمله می‌کنم. آن‌گاه محمد حمله کرد و در بین تیراندازی و نیزه انداختن، دچار تردید گردید و از حمله ایستاد. دوباره حضرت نزد او آمد و با شمشیرش به او زد و فرمود: أدرکک عرق من أمّک (یعنی: رگِ (ژن) مادرت تو را فراگرفت؛ کنایه از این‌که مادرت، شجاع و از قبیله شجاعان نبوده و تو از او ترسویی را به ارث برده‌ای). سپس حضرت، خودش پرچم را گرفت» (نجفی، 1400، ج42: 98).
حضرت علی(ع) هم‌چنین در سخنی به نقش وراثت (قبل از تولّد)، در تربیت اشاره نموده و فرموده است: «أولی الناس بالکرم من عرّقت فیه الکرام» (مجلسی، 1374، ج71: 114)؛ سزاوارترین مردمان به بزرگواری، کسی است که بزرگواران در او ریشه دارند. بر همین اساس است که نقل شده از زن مجنون، طلب فرزند نکن؛ چرا که وراثت از طریق ژن مادر به فرزندش انتقال می‌یابد. حضرت در سخنی دیگر می‌فرماید: «الشقی شقی فی بطن أمّه و السعید سعید فی بطن أمّه» (مجلسی، 1374، ج5: 157)؛ بدبخت كسی است كه در رحِم مادر، بدبخت شده باشد و خوشبخت كسی است كه در شكم مادر، خوشبخت شده باشد؛ از این رو توصیه شده با خاندان صالح، وصلت کنید؛ زیرا نژاد، انتقال‌دهنده اخلاق به فرزندان است (متقی هندی، 1409، ج16: 295) و نیز فرمود: «زنان، شبیه برادر و خواهرانشان بچه می‌زایند» (همان(
چه‌بسا وراثت می‌تواند کودک را به سه صورت، تحت‌تأثیر قرار دهد: نخست آن‌که می‌تواند کودک را تربیت‌پذیر یا تربیت‌ناپذیر کند (کودکی که دارای عقب‌ماندگی ذهنی و… به دنیا می‌آید، قابلیت تربیت ندارد؛ اما کودکی که از لحاظ ذهنی در سطح متوسط یا بالاتر است، به‌آسانی قابل تربیت دینی است). دوم آن‌که وراثت، تأثیر مستقیم بر آموزش معارف دینی دارد؛ به این معنا که میزان بهره هوشی افراد، بر میزان پیشرفت آن‌ها در تربیت دینی تأثیر می‌گذارد. سوم آن‌که وراثت می‌تواند موجب پیدایش برخی صفات در فرد شود؛ از این رو اگر این صفات با صفات مورد نظر اسلام هم‌خوانی داشته باشد، کار تربیت دینی را آسان می‌کند و اگر چنین نباشد، موجب دشواری تربیت خواهد بود.
هم‌چنین نه‌تنها والدین، بلکه پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها، باید مواظب رفتار و اخلاق خود باشند، تا نسل‌های آینده، دین‌مدار گردند؛ زیرا یکی از قوانین ثابت و مسلّمی که هم دین آن را تأیید کرده و هم علم، قانون وراثت و انتقال ویژگی‌های جسمی و اخلاقی والدین و حتی اجداد به فرزندان است (میرزایی، 1386: 46)؛ بدین لحاظ در ترویج سبک زندگی اسلامی (طبق نگاه دینی) باید از سال‌ها قبل از پیدایش فرزند، برنامه‌ریزی نمود و خود را با روحیه دینی بارآورد تا فرزندانی دین‌محور تربیت نمود.
یکی دیگر از تفاوت‌های زیست‌شناسی زن و مرد که مرتبط با عوامل فیزیولوژیک؛ مانند کوچک بودن اندازه مغز زن و ضعیف‌تر بودن قلب، شریان‌ها، اعصاب و عضلات وی در مقایسه با مرد است، تأثیرگذاری بر فرزند از جهت غلبه تعقّل در مرد و غلبه عواطف در زن می‌باشد؛ از این رو زنان بنا بر آمارهای جهانی، هیچ‌گاه نتوانستند در مشاغلی؛ مانند قضاوت، مدیریت سیاسی، فرماندهی سپاه جنگی و… با مردان رقابت کنند (طباطبایی، 1384: 55و59). بنابراین، نوع تربیت فرزند و گستره آن؛ یعنی کیفیت و کمّیت‌اش بر ترویج سبک زندگی اسلامی برای زنان و مردان متفاوت است. استعدادهای طبیعی مرد؛ هم‌چون توانایی جسمی، سخت‌کوشی، خشونت و… او را در جایگاه نان‌آور و پاسبان خانواده قرار داده است. مهر و عطوفت، ظرافت و لطافت طبع، صلح‌جویی، رقّت قلب، شکیبایی و… به زن وظیفه مادری، تربیتی و پرورشی بخشیده است؛ از این رو زن می‌تواند با زنانگی و ظرافت، علوم دینیِ فراگرفته خود را در فرزند و اطرافیان‌اش پرورش دهد تا در توسعه سبک زندگی اسلامی در جامعه، سهیم باشد.
نقش روانی زنان
کودکان به طور طبیعی، خواهان رابطه‌ای آزاد و چندسویه با مادران خویش‌اند. روان‌شناسان بر این باورند که علت علاقه کودک به مادر خود، آن است که مادر، نیاز او را به غذا و مکیدن را در دوره نوزادی برآورده کرده است (برن، 1379: 60). با این حال، مطابق با آزمایش‌هایی که هارلو بر روی دسته‌ای از میمون‌ها انجام داد، دریافت که مادر بودن در درجه اول، تغذیه کردن کودک نیست؛ بلکه لمس کردن، حسّ راحتی و امنیت خاطر دادن و در آغوش گرفتن است که هارلو، آن را آرامش تماس‌جویانه یا عشق می‌نامد. نوزاد میمون برای رشد کردن و سلامت روانی، نیازمند تعامل با موجودی جاندار و متحرّک است.
یک مادر در طول روز به ده‌ها دلیل، مرجع فرزندان‌اش است. افزون بر این‌که موفقیت در مادری، به چگونگی برقراری رابطه مادر و فرزند از نظر روش‌های پیش‌گرفته، سطح تحمّل و مدارای مادر و قدرت تربیت وی بستگی دارد. تفاوت‌های کودکان در استعدادها و حتی اختلال‌های روانی و رفتاری در این‌باره، بسیار تأثیر گذارند؛ از این رو در شریعت‌های آسمانی، به‌ویژه دین اسلام، به زنان آگاهی داده می‌شود که به جای قیمت‌گذاری مادی (ایده دستمزد مادری)، بر سپاس الهی و پاداش معنوی در ازای مادری‌شان توجه نمایند. امام زین‌العابدین(ع) نیز ضمن بیان گوشه‌ای از زحمات طاقت‌فرسای مادر در مسیر رشد و تربیت فرزند می‌فرماید: «هرگز کسی را به تنهایی، یارای سپاس و تقدیر از مادر نیست، مگر این‌که از خداوند، توفیق انجام دادن این وظیفه را بطلبد» (ری‌شهری، 1381، ج3: 712(
در واقع اساس و پایه اصلی شکل‌گیری شخصیت انسان، در کودکی و به‌خصوص هفت سال اول زندگی است؛ همان دوران حساسی که کودک در کنار والدین به سرمی‌برد و رشد می‌کند. حضرت علی(ع) به فرزند بزرگوارش، امام حسن مجتبی(ع) فرمود: «قلب کودک، مانند زمین بی‌گیاه است؛ هرچه بر او عرضه شود، می پذیرد؛ به همین جهت من قبل از این‌که قلب تو سخت شود و دلت مشغول گردد، به تأدیب تو اقدام نمودم» (نهج‌البلاغه:نامه31). مهم‌ترین دلیل اهمیت تربیت در کودکی، این است که قلب کودک که باید «عرش‌الرحمن» گردد، در این دوران، خالی از هر چیزی است و هنوز به سیاهی و پلیدی گناهان، آلوده نشده است. در این سال‌ها، اندیشه و دل کودک، مانند زمینی است که هنوز بذری در آن کشت نشده و هرچه در آن بکارند، به بار خواهد نشست. دلیل دیگر، این‌که در این دوران، هنوز ذهن کودک به آموزش‌های بی‌فایده و مسایل معیشتی و دنیوی، مشغول نگردیده است.
در این میان باید توجه داشت که این سخن، به معنای سلب مسئولیت از پدران در زمینه تربیت فرزند نیست. مرد پس از تولّد فرزند، باید باید رابطه‌ای صمیمانه با همسرش داشته باشد و به هیچ عنوان به او بی‌حرمتی نکند؛ زیرا حقوق فرزندان در این‌جا نیز مطرح می‌شود؛ چراکه مهرورزی مرد به همسرش، پشتوانه محکمی برای تربیت فرزند از طریق مادر به لحاظ روحی- روانی خواهد بود. به گفته محققان و روان‌شناسان، زن بیشتر از این‌که بخواهد رئیس و بالادست باشد، میل دارد مرئوس و زیردست بوده و در زندگی، به مرد تکیه کند (محمدی، 1372: 48-46)؛ بدین لحاظ طبیعت زن، بیشتر پناه‌جوست (مطهری، 1376: 174) و شاید طبق آیات بر همین اساس، قوامیت به معنای مدیریت، سرپرستی و به عهده گرفتن امور دیگران است، نه به معنای ریاست (رک.به: بستان، 1390: 93-92؛ حکمت‌نیا و دیگران، 1386، ج2: 54و58-57).
بنابراین، زن با نشاط و شادمانی بیشتری به وظیفه تربیت فرزند و مراقبت از کودک در مسیر رشد جسمانی، روانی و عاطفی که خداوند، آن را بر عهده مادران نهاده است، می‌پردازد و این‌چنین از هرگونه اضطراب و افسردگی به دور خواهد بود؛ زیرا مرد مطابق با آیات قرآن کریم، به‌خوبی بر نقش همسرش واقف است و او را بر این امر، تشویق نموده و یاری می‌رساند.
رشد طبیعی و روانی کودک در وهله نخست، به وجود مادر وابسته است و تا مدتی طولانی، وی عمده‌ترین نقش را در زندگی کودک ایفاء می‌کند. رابطه کودک با مادر، نخستین عامل رشد و تکامل وی به شمار می‌رود و در او، علاقه به اشخاص دیگر را پس از تماس با مادر و افراد دیگر خانواده (نزدیکان) برقرار می‌سازد. مادر، نخستین واسطه بین کودک و زندگی اجتماعی است. از سخنان گران‌مایه پیامبر اکرم(ص) در کتاب شریف المحجّهالبیضاء می‌توان چنین استفاده کرد که مادر بیش از پدر، به ابراز عواطف نسبت به فرزند خود می‌پردازد و درباره رشد و تکامل او بیشتر جدّیت به خرج می‌دهد (فیض کاشانی، 1426، ج3: 435). زن، مظهر عاطفه، مهر و محبت است که این‌ها همگی، از مظاهر جمال حق‌اند؛ به‌طوری که خمیر مایه اصلی رشد و تربیت نسل صالح را تشکیل می‌دهند.
زن به جهت رسالت اصلی خود که تولید مثل و پرورش کودک در دامان پرمهر و محبت خویش است، باید روحیات لطیف و ظریف و در عین حال، انعطاف‌پذیر داشته باشد؛ بدین جهت مردان از لحاظ عواطف انسانی در مقایسه با زنان به‌شدت، ضعیف هستند (هاشمی رکاوندی، 1370: 61-60)؛ زیرا زن به دلیل وجود عاطفه، بیشتر از نعمت حسّ دیگرخواهی برخوردار است و این حس، [طبق تربیت دینی] او را از امیال غریزی و میدانی دور ساخته، به محور وارستگی روحی و معنوی نزدیک‌ترکرده و همین احساس، او را به تعالیم مذهبی [و اجرای سبک زندگی دینی] متمایل‌تر می‌سازد (حسینی و دیگران، 1381: 427). زنِ آشنا به علوم دینی با تعدیل عاطفه خود و حتی غلبه بر آن، برای حفظ اسلام که از اهم واجبات است، اقدام به امر به معروف و نهی از منکر فرزندان خود در راستای دین‌مداری می‌نماید.
روان‌شناسان اجتماعی بر این باورند که زنان، به مراتب بیش از مردان نفوذپذیرند؛ به‌ویژه در موقعیت‌هایی که زیر فشار دیگر اعضای گروه باشند، آسان‌تر از مردان، تحت‌تاثیر قرار گرفته و تغییر عقیده می‌دهند (هاشمی رکاوندی، 1370: 106). پروفسور ریك، روان‌شناس مشهور آمریكایی می‌گوید: «یك مرد همیشه می‏خواهد كه زن مورد علاقه‏اش را به دین و ملّیت خود درآورد. برای یك زن همان‌قدر كه تغییر دادن نام خانوادگی‌اش بعد از ازدواج، آسان است، عوض كردن دین و ملّیت به خاطر مردی كه دوستش دارد، آسان‏ است» (مطهری، 1376: 167-166). از آن‌چه گفته شد، چنین استفاده می‌گردد که زن از مرد، مذهبی‏تر، پرحرف‏تر، ترسوتر و تشریفاتی‏تر است (همان: 165-164)؛ به‌گونه‌ای که گرایش به دین در میان زنان، بیشتر از مردان است و آن‌ها در امور دینی، فعالیت بیشتری دارند (شعاری‌نژاد، 1373: 25(
هم‌چنین شیر مادر، به‌خصوص اولین شیر او تأثیر بسزایی در رشد عاطفی و آرامش روحی فرزند ایفاء می‌کند و شیر او طبیعت طفل را تغییر می‌دهد (حرّ عاملی، 1416، ج21: 468). حضرت علی(ع) می‌فرماید: «نگاه کنید کدام زن به فرزند شما شیر می‌دهد؛ زیرا فرزند بر آن رشد می‌کند»؛ «هم‌چنان که برای ازدواج، همسر انتخاب می‌کنید، برای شیردادن به فرزندان‌تان نیز دایه انتخاب نمایید؛ زیرا شیر، سرنوشت را تغییر می‌دهد»؛ «شیر، طبع انسان را تغییر می‌دهد»؛ «از دادن شیر زنان فاحشه و دیوانه به فرزندان‌تان بپرهیزید؛ زیرا شیر تأثیر می‌گذارد» و نیز «از زنان کودن و نادان، طلب شیر برای فرزندان‌تان نکنید؛ زیرا شیر بر سرنوشت غلبه می‌کند» (مجلسی، 1374، ج103: 324-323(
بنابراین، روحیات مادر بر فرزند، تأثیرگذار است. شیردادن اگر با عصبانیت و هیجانات روحی باشد، بر استعداد و نشاط کودک تأثیر گذاشته و او بی‌نشاط و دل‌مرده خواهد شد. پس برای معنوی شدن زندگی، طبق آموزه‌های اسلامی، بهتر است هنگام شیر دادن، مادر باوضو و بانشاط باشد. مادرِ آگاه به علوم دینی وظیفه دارد که به مراقبت همه‌جانبه فرزندش پرداخته؛ به او محبت کرده و او را نوازش بپردازد؛ پشتیبان او باشد تا احساس ضعف و خلأ نکند؛ اما در عین حال، نباید در مراقبت خود دچار افراط شود؛ زیرا در غیر این صورت، فرزندش، اعتماد به نفس و استقلال خود را از دست خواهد داد. زنی می‌تواند پاسخگوی فرزندش باشد که علم و آگاهی از پرسش‌های کودکش را داشته باشد؛ از این رو غالباً زن آشنا به علوم دینی، با اندک تفکّری در آن‌چه آموزش دیده، قادر است آموخته‌های خود را با ظرافت به فرزندش منتقل و برای او ارزش‌گذاری نماید.
هنگامی که کودک در پاسخ به سیر شدن، لبخند کم‌رنگی می‌زند، ممکن است مادر هم به او لبخند بزند. خیلی زود رفتار کودک، شرطی می‌شود؛ به‌گونه‌ای که اگر مادر می‌خواهد به او لبخند بزند، باید خودش هم لبخند بزند. بنابراین به مادر، لبخند پررنگ‌تری می‌زند و رفتار مادر هم که شرطی شده، با پاسخی؛ مثل در آغوش گرفتن کودک، کودک را لبخندهای عمیق‌تر، تشویق می‌کند. به مرور زمان، این کودک تبدیل به بچه‌ای خندان و شاد، نوجوانی اجتماعی و سپس بزرگسالی مهربان و صمیمی که محبت با اطرافیان را در حیطه فعالیت‌های خود قرار می‌دهد، می‌گردد و همه این‌ها به دلیل همان شرطی شدن عامل اولیه و تقویت متناوب است. حال که زن به همین سادگی در آینده کودک خود اثرگذار است، پس قطعاً اگر بخواهد، می‌تواند از همان طفولیت، کودک را با مفاهیم دینی و مذهبی آشنا کند (به شیوه عملی یا لفظی)؛ بدین لحاظ جای تعجب نخواهد بود که تأثیر آن را در بزرگسالی فرزندش مشاهده کند و بر این اساس خود فرزند نیز ادامه‌دهنده راه مادرش باشد.
در روایتی از رسول‌الله(ص) آمده است: «خداوند رحمت کند پدر و مادری را که به فرزندشان کمک کنند تا به آنان نیکی ورزد» (حرّ عاملی، 1416، ج15: 193). در روایتی دیگر از امام جعفر صادق(ع) سؤال شد: یک والد چگونه می‌تواند به فرزندش در جهت نیکی کردن به او کمک کند. آن حضرت در پاسخ فرمود: «به هر میزان که انجام کار برای او میسّر شده، از وی بپذیرد و آن را که توانایی انجام‌اش را نداشته، بر او ببخشد و او را به کارهای دشوار وادار نکند و از سخت‌گیری با وی بپرهیزد» (حرّ عاملی، 1416، ج8: 270(
بر این اساس، نوع سخنان و گفتگوهایی که در خانواده میان والدین و دیگر اعضاء مطرح می‌شود، نوع رفتارهایی که در خانواده انجام می‌گیرد و نوع تلقّی و انتظار والدین و خانواده از تربیت کودک، در شکل‌گیری شخصیت دینی کودک تأثیر بسزایی دارد.
نقش اجتماعی زنان
یادگیری اجتماعی، فرآیند پویایی است. هیچ کودکی، دوچرخه‌سواری را از طریق خواندن نوشته‌های کتاب و مجله نمی‌تواند بیاموزد. اگر مادری، تنها به طور ذهنی با اصول دوچرخه‌سواری آشنا باشد، اما تجربه علمی نداشته باشد، نمی‌تواند به کودک‌اش آموزش بدهد و باید برای مثال، از همسر دوچرخه‌سوارش بخواهد این کار را انجام دهد. هم‌چنین تمام نهادهای مؤثر در جامعه‌پذیری، ضمن قبول جنس بیولوژیک افراد، از دوران کودکی، رفتار متفاوتی را از جنس مذکّر و مؤنّث می‌طلبند: پسران، رفتار آمرانه داشته باشند و دختران با توجه به شغل مادری، شیوه ملایم در پیش گیرند. بسیاری از مدافعان حقوق زنان در آمریکا، پیرو تحقیقات کم‌ارزش کارل گلیگال از نظر مستندات می‏کوشند که در تربیت پسران به نحو عجیبی دخالت کنند. دادن عروسک به پسران برای بازی گرفتنِ هرگونه فرصت برای تحرّک و بازی‏های پرجست‌وخیز، بخشی از این روش‏هاست. آن‌ها معتقدند پسران به‌شدت نیازمند یادگیری رفتارهای دخترانه‏اند.
علامه طباطبایی در بیان ضرورت صفات دو جنس (زن و مرد) برای حیات سالم بشری بر اساس نظامی احسن، سخن قابل توجهی دارد (رک.به: طباطبایی، 1348، ج3: 175و181و184و231-230؛ ج4: 346)؛ از این رو واقع‌نگری‏ یکی از مزایای مهم فقه اسلامی است. اسلام، دین زندگی است و در اندیشه جهانی خود، برنامه عمل میلیاردها انسان را تهیه دیده است. بنابراین هم به خصوصیت فرد انسانی توجه دارد که از نقص به سوی کمال می‏رود، غرایز مختلف دارد و با عوامل پیرامونی، مرتبط و از آن‌ها متأثر است و هم به واقعیات اجتماعی. واقعیات اجتماعی حتی اگر مثبت هم نباشند، واقعیت‏های جاری قلمداد می‌گردند. تا وقتی هستند، واقعیت‏هایی‏اند که نباید از نظر دور داشته شوند؛ به عنوان نمونه، تک‌فرزندی باعث می‌شود فرزند، راه کنار آمدن با جامعه را تمرین نکند و جامعه‌پذیری‌اش برای هم‌سفره‌گی شکل نگیرد درست است که هر کودکی می‌تواند یاد بگیرد، اما هر کودکی هر چیزی را در هر زمانی نمی‌تواند بیاموزد (زیبایی‌نژاد، 1388: 72-71(
اسلام مى‏خواهد رشد فكرى، علمى، اجتماعى، سیاسى و از همه بالاتر، معنوى زنان‏، به حدّ اعلى برسد و وجودشان براى جامعه و خانواده‏ى بشرى، به عنوان یك عضو، حدّ اعلاى فایده و ثمر را داشته باشد. همه تعالیم اسلام؛ از جمله مسئله‏ى تأثیرگذاری زنان بر ترویج سبک زندگی اسلامی، طبق مقتضیات زمان، بر این اساس است (بیانات مقام معظم رهبری(ره) در تاریخ 26/10/1368). پس مادری کردن؛ یعنی «انسان‌سازی» و این به معنای گره زدن آینده بشریت با نقش تعیین‌کننده زنان در جامعه می‌باشد. اگر زنان به انقلاب نپیوسته بودند، انقلاب پیروز نمى‏شد؛ جوانان براى پیوستن به صفوف انقلاب، از خانهند، مردان این‏طور آزادنه در صفوف انقلاب، جان‏فشانى نمى‏كردند. نقش زن در انقلاب، هم به طور مستقیم و هم به طور غیرمستقیم، یك نقش برجسته و مجموعاً نقش‌اول است؛ در جنگ هم همین‏طور بود (بیانات معظم‌له در تاریخ 22/8/1370)؛ برای مثال نقش زنی مانند ام‌سلمه را به یاد آوردید که در صلح حدیبیه، رسول خدا با او مشورت نمود و نظر او را پسندید و به آن‌چه گفته بود، عمل کرد (صادقی اردستانی، 1388: 257(

با نگاهی به مؤلفه‌های جنسیتی اسلام در دوران دفاع مقدس، می‌توان دریافت که زنان برای حفظ کیان اسلام، در پشت جبهه خدماتی؛ چون فعالیت‌های پرستاری، اهدای خون، گردآوری تجهیزات پزشکی، به راه انداختن گروه انصار مجاهدین و… را انجام می‌دادند و این، خود نشان از نقش بارز زنان در ایجاد حساسیت‌های اجتماعی دارد. در این میان، مردان نیز با حمایت مادران و یا همسران خود، در جبهه‌های نبرد، حماسه‌آفرینی می‌کردند. قابل توجه است که طبق تحقیقات مشهور مارگارت‌مید، خُلق و خوی متفاوت مردانه و زنانه، خصلت جهانی ندارد و تابع ویژگی‌های فرهنگی است (Kammeyer, 1989: 331)؛ از این رو نیاز است تا با فرهنگ‌سازی دینی و روانه کردن زنان به فراگیری علوم دینی، به سامان‌دهی دگرگونی‌های ارزشی و عمق دادن به باورهای صحیح و گسترش آن دیدگاه‌ها، تأثیر عمیق این امر بر هم‌زیستی پدران و مادران و سپس ایجاد روحیه متوازن اسلامی پرداخته شود.
طبق تجربه مادر از آشنایی با مباحث دینی، او سعی می‌کند در رفت و آمدهایش به اماکن مقدس یا مساجد، کودک‌اش را آزاد گذارده تا به بازی‌های دلخواه‌اش بپردازد. محیط‌های معنوی از لحاظ فطری، بسیار سازنده و نشاط‌آورند. او اجازه می‌دهد فرزندش، شیرین‌ترین خاطره‌هایش را در این محیط، تجربه کند. نمونه دیگر، بحث تکافل خانوادگی است. در تکافل، حقوق، واجبات، مزایا و تکالیفی وجود دارد که زمینه‌ساز ایجاد اعتماد متقابل و اطمینان به زندگی و آینده و توجه به کارکرد اخلاق و تربیت خانواده و احساس آرامش می‌باشد. حقوق، آخرین راه‌حل است و سلامت خانواده در سایه اخلاق و تربیت صورت می‌گیرد؛ هم‌چنان‌که در ماده 1104 قانون مدنی آمده است: «زوجین باید در تشدید مبانی خانواده و تربیت اولاد خود به یکدیگر معاضدت نمایند»
مطابق با قوانین اسلامی، فقط مادر است که می‌تواند نگهداری فرزند و کودک را به عهده گیرد و تنها عاطفه پدری است که می تواند مخارج کمرشکن او و مادرش و نیز هزینه‌های خانه را بر دوش کشد. اسلام علاوه بر ایجاد عاطفه، آن‌ها را نیز به صورت صریح، مکلّف می‌نماید. در اصل دهم قانون اساسی می‌خوانیم: «از آن‌جا که خانواده، واحد بنیادی جامعه اسلامی است، همه قوانین و مقررات و برنامه‌ریزی‌های مربوط باید در جهت آسان کردن تشکیل خانواده، پاسداری از قداست آن و استواری روابط خانوادگی بر پایه حقوق و اخلاق اسلامی باشد»
در سیره حضرت فاطمه(س) آمده است: هرگاه کسی می‌خواست در انجام امور منزل به ایشان کمک کند، حضرت کار پخت‌وپز را به او می‌سپرد و خود به فرزندان‌اش رسیدگی می‌کرد و می‌فرمود: «من به حال فرزندانم، مدارای بیشتری دارم و مهربان‌ترم» (بحرانی، 1382، ج11: 356). تجربه نیز نشان داده است اغلب کودکانی که در دامان مادران خود بارور شده‌اند، به مراتب بهتر و سالم‌تر از کودکانی هستند که در مهدکودک‌ها رشد کرده و بزرگ شده‌اند. برخی پژوهشگران، مهدکودک‌های طولانی‌مدت را وضعیتی پرخطر برای کودکان و در نتیجه برای کلّ جامعه می‌دانند. آنان معتقدند رابطه کودک و مادر، رابطه تعاملی است که رفتار و فیزیک کودک را از آغاز تولد شکل می‌دهد و آن را تنظیم می‌نماید؛ مسایلی مانند شمار ضربان قلب، سطح آنزیم هورمون رشد تا تنظیم حرارت بدن، کارآیی سیستم دفاعی بدن، وضعیت روانی ذهن و… (گاردنر، 1386: 224)
سیره معصومانه حضرت امیرالمؤمنین(ع) و همسرگرامی‌اش حضرت فاطمه زهرا(س) ، حاکی از مشارکت آنان در امر تربیت فرزندان است (نک.به: طبری، 1356: 49؛ متقی هندی، 1409، ج15: 507). پیام آیه إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنَا مُشْفِقِینَ (طور:26)، این است که اعضای یک خانواده باید نسبت به یکدیگر شفیق باشند؛ یعنی به یکدیگر توجه داشته و در مورد یکدیگر، نگران باشند. علامه طباطبایی در معنای این آیه می‌نویسد: «همانا ما در دنیا در خانواده خود مشفق بودیم، به سعادت خانواده خود اهمیت می‌دادیم، به نجات آنان از خطر گمراهی می‌اندیشیدیم، با آنان به‌زیبایی معاشرت می‌کردیم و آنان را به حق، دعوت و نصیحت می‌کردیم» (طباطبایی، 1348، ج19: 15). بر این اساس است که میزان کنترل والدین بر رفتار کودکان و راهنمایی مناسب آن‌ها در امور دینی نیز نقش مهمی در تربیت دینی آنان دارد؛ لذا تکافل خانوادگیِ وسیع و همه‌جانبه به همراه نظام اسلامی در مسایل خانه، پایه‌های آرامش و امنیت در محیط خانوادگی را استوار می‌سازد (سیدقطب، 1374: 132)
مقام معظم رهبری(ره) می‌فرماید: «در كمتر خانواده شهیدى است كه روحیه مادر از روحیه پدر، بالاتر نباشد. در اغلب خانواده‏ها، روحیه مادر شهید از روحیه پدر شهید، بالاتر است. این، یك چیز فوق‏العاده است. این، نقش زنان مؤمن را در این انقلاب نشان مى‏دهد» (بیانات معظم‌له در تاریخ 1/2/1389). زن در این نقش، به‌حقیقت، سِمت رهبری کودک را بر عهده دارد و تربیت از این دید، نوعی هدایت و رهبری است. مادر در این رهبری، مسئولیتی عظیم دارد؛ زیرا با القائات خود در افکار و اندیشه‌های او و نیز جهت دادن تمایلات و عقاید او، طرز برخوردها، آرزوها، اهداف و جنبه‌های اخلاقی و اجتماعی آینده او و جامعه را می‌سازد و زمینه را برای اصلاح یا افساد او فراهم می‌نماید. بر همین اساس است که امام صادق(ع) فرموده است: «بر پدران، سه چیز به جهت فرزندان واجب است: [یکی از آن‌ها، این است که) پدر، اختیار فرزندان را به مادر بسپارد» (بحرانی، 1382، ج78: 236). مطابق با فرمایش مقام معظم رهبری(ره) : «صلاح زنان‏ در جامعه، به دنبال خود، صلاح مردان را هم مى‏آورد (بیانات معظم‌له در تاریخ 22/8/1370)؛ [بدین لحاظ] نقش زنان‏ در انقلاب، یك نقش تعیین‏كننده بود؛ در جنگ، یك نقش تعیین‏كننده بود؛ در دوران آینده هم نقش‌شان إن‌شاءالله تعیین‏كننده خواهد بود؛ به شرطى كه ما جهات ارزشى را در زن رعایت كنیم» (همان)
با توجه به اهمیت این رهبری، رهبر فرهنگی کودک نیز مادر است و طفل، نخستین گام‌های موافق با فرهنگ خانواده و اجتماع را از مادر می‌آموزد. زبان، وسیله بیان اندیشه است و طفل، انتخاب کلمات مناسب را از مادر فرامی‌گیرد. به عبارت زیباتر، کودک، نخستین کلمات را از مادر می‌آموزد؛ زبان را که وسیله تفهیم و تفاهم است، از او یاد می‌گیرد و از طریق او، علم و تجربه را نیز تعلیم می‌یابد. کودک در دامان مادر، جهت فکری خاصی می‌گیرد که بعدها درصدد دفاع از آن برمی‌آید؛ به همین دلیل است که رهبری مادر در دوران کودکی، موجب سعادت، و پرورش غلط، موجب اشک و اندوه بعدی اوست.
هم‌چنین زن آگاه به علوم دینی، با حیثیت زنانه خود می‌تواند صبر اجتماعی را تولید کند. برخی روایات به فزونی صبر در زنان اشاره کرده‌اند. این ویژگی، زنان را در سختی‌های زندگی، به‌ویژه سختی‌های مربوط به فرزندداری در عین تحصیل و خویشتن‌داری جنسی و… کارآمد می‌سازد؛ زیرا با باور دانشمندان، توان مغزی مادران در انجام کارهای چند سویه، در آنِ واحد انجام می‌گیرد که متناسب با نیازهای هم‌زمان طفل در فاصله‌های زمانی کوتاه است (رک.به: کاستلز، 1380). امام صادق(ع) در حدیث موثّقی به نقل از پدر بزرگوارش می‌فرماید: «خداوند تبارک و تعالی برای زن، صبری معادل صبر ده مرد قرار داده است و آن‌گاه که حمل بردارد، قدرت ده مرد دیگر را نیز به وی می‌دهد» (مجلسی، 1374، ج103: 241). بر این اساس، این جایگاه زنانه در بسترسازی سبک زندگی اسلامی، در عرصه‌هایی موفق است که جامعه با حیثیت خانوادگی خود درگیر می‌شود؛ چرا که پیرو حساس شدن زن در دین‌مداری و حفظ آن، مسئله به ارزش خانوادگی بدل می‌گردد.
نتیجه
مطابق با نقش‌های زیستی، روانی و اجتماعی زنان، اگر مبلّغان دینی و آگاه به علوم دین، از بانوان باشند، موثرتر خواهد بود؛ زیرا از جمله وظایف آنان در قبال خانواده، مواظبت و مراقبت (معاضدت) از حریم خانواده است که با نقش حمایت‌گرانه آن‌ها تلفیق یافته و تأثیرات مثبتی؛ از جمله اجرای اصولی چون عفاف، نماز، امر به معروف و نهی از منکر را می‌تواند به همراه داشته باشد. از آن‌جا که در انسان‌سازی، روح آدمی، مخاطب است و صبر، علاقه، عشق و دلسوزی‌های مادرانه بر روح انسانی، بسیار تأثیرگذارتر از غلظت و خشونت مردان می‌باشد، خداوند یکتا نیز از لحاظ روحی و عاطفی، زنان را از مردان، لطیف‌تر و مناسب‌تر برای مادری آفریده و هم در حوزه جسم، امکانات لازم را برای تربیت فرزند، به زن داده است. بر این اساس، افزایش آگاهی زنان از نقش‌های سازنده خود و جهت‌دهی آن‌ها به سوی اسلام‌مداری، منجر به در پیش گرفتن سبک تربیت اسلامی در آن‌ها می‌گردد.
کتابنامه
فارسی و عربی:
* قرآن کریم.
* نهج‌البلاغه.
1- صادقی اردستانی، احمد. (1388)، زنان دانشمند و راوی حدیث، قم: بوستان کتاب.
2- بستان، حسین. (1390)، خانواده در اسلام، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
3- بحرانی اصفهانی، عبدالله. (1382)، عوالم العلوم و المعارف، قم: نشر امام مهدی(عج)

4- . برن، اریک. (1379)، بازی‌ها؛ روان‌شناسی روابط انسانی، مترجم: اسماعیل فصیح، تهران: نشر پیکان.

5- پیس، آلن و باربارا. (1384)، آن‌چه زنان و مردان نمی‌دانند، مترجم: زهرا افتخاری، تهران: نسل نواندیش.
6-. حرّ عاملی، محمد بن‌حسن. (1416)، وسائل الشیعه، قم: مؤسسه آل‌البیت لإحیاء التراث.

7- حسینی، سید هادی و دیگران. (1381)، کتاب زن، زیر نظر محمد حکیمی، تهران: امیرکبیر.

8- حکمت‌نیا، محمود و دیگران. (1386)، فلسفه حقوق خانواده، تهران: شورای فرهنگی- اجتماعی زنان.

9- امام خمینی، سید روح‌الله. (1385)، صحیفه امام(ره)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

10- زیبایی‌نژاد، محمدرضا. (1388)، هویت و نقش‌های جنسیتی (مجموعه مقالات نقش‌های جنسیتی از دیدگاه اسلام با نگاهی به علوم اجتماعی)، قم: دفتر مطالعات و تحقیقات زنان.

11- سیدقطب. (1374)، اسلام و صلح جهانی، مترجم: سیدهادی خسروشاهی و زین‌الدین قربانی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

12- شعاری‌نژاد، علی‌اکبر. (1373)، روان‌شناسی بزرگسالان در فراخنای زندگی، تهران: پیام آزادی.

13- طباطبایی، سید محمدحسین. (1348)، تفسیر المیزان، مترجم: محمدباقر موسوی همدانی، تهران: مرکز نشر فرهنگی رجاء.

14- (1384)، زن در قرآن، تحقیق: محمد مرادی، قم: نشر علامه طباطبایی.

15- طبری، محب‌الدین احمد بن‌عبدالله. (1356)، ذخائر العقبی، قاهره: مکتبه القدس.

16- فیض کاشانی، ملامحسن. (1426)، المحجه البیضاء فی تهذیب الأحیاء، قم: نشر آثار.

17- کاستلز، مانوئل. (1380)، عصراطلاعات؛ اقتصاد،جامعه و فرهنگ، مترجم: حسن چاوشیان، تهران: طرح نو.

18- گاردنر، ویلیام. (1386)، جنگ علیه خانواده، مترجم: معصومه محمدی، قم: دفتر مطالعات و تحقیقات زنان.

19- متّقی هندی، علاءالدین. (1409)، کنزالعمّال فی السنن و الأقوال و الأفعال، بیروت: مؤسسه الرساله.

20- مجلسی، محمدباقر. (1374)، بحارالأنوار، تهران: کتابفروشی اسلامیه.

21- ری‌شهری، محمد. (1381)، میزان الحکمه، مترجم: حمیدرضا شیخی، قم: دارالحدیث.

22- محمدی، محمدباقر. (1372)، تحقیق و بررسی پیرامون استعدادهای زن، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی.

23- مطهری، مرتضی. (1376)، نظام حقوق زن در اسلام، تهران: صدرا.

24- میرزایی،حبیب‌الله. (1386)، تربیت فرزند در پرتو رهنمودها و رفتار پیامبر ، مشهد: عروج اندیشه.

25- نجفی، محمدحسن. (1400)، جواهر الکلام، تهران: دارالکتب الإسلامیه.

26- هاشمی رکاوندی، سید مجتبی. (1370)، مقدمه‌ای بر روان‌شناسی زن با نگرشی علمی و اسلامی، قم: شفق.

انگلیسی:

1. Kammeyer, Et Al. (1989),Sociology, Boston and London: Allyn and Bacon.

 

 نظر دهید »

.:: حوزه علمیه کارآمد از دیدگاه رهبری (با بررسی عوامل ناکارآمدی حوزه علمیه) ::.

03 دی 1394 توسط رقیه پناهی

 

.:: حوزه علمیه کارآمد از دیدگاه رهبری (با بررسی عوامل ناکارآمدی حوزه علمیه) ::.

« سید مجتبی هادیان-طلبه سطح دو »
چکیده
بی تردید، حوزههای علمیه و علمای متعهد، در طول تاریخ اسلام وتشیع، مهمترین پایگاه اسلام در برابر انحرافات بودهاند. از این رو، حوزه و روحانیت، به عنوان اصلیترین پایگاه مبارزاتی علیه حکومتهای ظلم و طاغوت در کنار نشر معارف، به مبارزه مشغول بودهاند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، مانعی بزرگ از سر راه حوزهها و نشر عقاید اسلامی برداشته شد. مع الوصف به نظر میرسد به دلایل مختلف، حوزههای علمیه توفیق کاملی در نیل به اهداف مبارک خود کسب ننموده اند.
واکاوی این علل، و تلاش برای رفع موانع آن، بسیار حیاتی و ضروری است. نویسنده، در این پژوهش تلاش دارد برخی عوامل اصلی عدم موفقیت کامل حوزه علمیه در پیاده سازی آرمانهای اسلامی را از نگاه رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله العالی) برشمرده و به راهکار حل این مشکل بپردازد.
کلیدواژه
حوزه علمیه، کارآمدی، نظام اسلامی، اجتهاد واقعی، حوزه جهادی.
مقدمه
یکی از مهمترین وظایف و مسئولیتهای پیامبران و اولیای الهی b پاسداری از دین الهی و جلوگیری از بدعتها و انحرافات و نشر و گسترش آن در میان بشریت است؛ در این میان، علمای دین به عنوان نمایندگان و وارثان اولیای الهی، نقش بسیار مهمی در تحقق این وظیفه داشته و دارند. بعد از دوران غیبت امام عصر، مسئولیت و نقش علمای دین به مراتب سنگینتر گشته است چرا که ایشان میبایست خلأ عدم حضور ظاهری امام(علیه السلام)را در حد وسع خود جبران کنند؛ در این میان عظمت جایگاه حوزههای علمیه که وظیفه تربیت علمای راستین را از دیر باز بر عهده گرفته، به هیچ وجه قابل انکار نیست. در طول سالیان متمادی، حوزههای علمیه به دلیل ایستادگی عزتمندانه در برابر طاغوت، همواره تحت فشار حکومتهای طاغوتی بودند که مانع از آزادی عمل کامل حوزهها و علما در جهت نشر دین و اجرای قوانین و احکام اسلام در جامعه میشد؛ تا اینکه با قیام مردم و پیروزی انقلاب اسلامی، زمینه مساعدی برای دستیابی به اهداف والای حوزه فراهم گردید.
با وجود اشتراکات فراوان در اهداف حوزه و نظام اسلامی و همسویی بی سابقه آنها با یکدیگر در طول تاریخ، بر اساس فرمایشات مقام معظم رهبری (دام ظله)، متأسفانه فوائد و کمکهای حوزه علمیه برای نظام اسلامی در حد مطلوب و قابل انتظار نبوده است. به راستی آیا نظام اسلامی از مدعای اصلی خود یعنی توانایی استقرار حکومت اسلامی و اجرای قوانین و احکام اسلام در جامعه در شئون مختلف جامعه، فاصله زیادی ندارد؟ آیا جای دیگری غیر از حوزه علمیه میتواند نظام اسلامی را در تحقق این هدف و مدعای بزرگ یاری نماید؟ آیا نظام اسلامی از جهات مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و خصوصاً فرهنگی، به معنای واقعی کلمه، اسلامی شده است؟
واضح است که پاسخ سؤالات مذکور، به طور کامل، مثبت نیست؛ بررسی علل مذکور، از مهمترین وظایف و ضرورتهای حوزههای علمیه است تا با درک موانع، در صدد اصلاح آن برآید.
تا کنون تحقیقات فراوانی در راستای معرفی نقاط ضعف و قوت حوزههای علمیه انجام شده، که هر کدام به نحوی به برخی مشکلات رشد حوزه پرداختهاند. در این اثر تلاش شده، بیشتر، مشکلات ریشهای و اساسی حوزه مورد توجه قرار گیرد. نگارنده معتقد است تعامل سازنده حوزه علمیه با نظام اسلامی و حضور عالمانه، مؤثر و جهادی حوزه در میدان عمل و مبارزه است که منجر به تربیت عالمان و فقیهان و مجتهدان مورد پسند امام زمان f و نهایتاً موفقیت حوزه و نظام در زمینه سازی ظهور و برخورداری از حیات طیبه، خواهد شد. در این اثر سعی شده بر اساس دیدگاه رهبر انقلاب، مشکلات و راهکارهای حل آن مورد بررسی قرار گیرد.
ملاک و میزان توفیق کامل حوزههای علمیه در نیل به اهداف
برخی از فرمایشات رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله خامنهای (دامت برکاته) در باب ملاک و میزان دستیابی حوزه به اهداف مورد نظر خود، بدین قرار است:
1-انقلاب، آن وقتی به صورت کامل تحقق پیدا میکند که آحاد مردم، حقیقتاً به مردم مسلمان و مؤمن تبدیل شوند… تمام دستگاهها و تمام افراد، به خصوص علمای اعلام و روحانیون، بایستی روی تربیت نفوس مردم و تحقق انقلاب قلبی و اخلاقی در آنها مخصوصاً در جوانان تلاش کنند (مقام معظم رهبری، 1/12/69: دیدار با اعضای مجلس خبرگان).
2-مسائل فرهنگی جامعه، بستر مسائل سیاسی است، بستر مسائل اقتصادی است. اگر واقعاً جوّ فرهنگی جامعه اصلاح شد، میتوان در آن جوّ، مسائل اقتصادی را هم اصلاح کرد، اعتراض کرد، راهنمایی نشان داد. اما وقتی جوّ فرهنگی مثل حالاست، جوّ فرهنگی بدی است؛ آن وقت نمیشود. … جامعه مدرسین میتواند در این مورد وارد میدان شود. (مقام معظم رهبری، 22/2/79: دیدار با جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)
3-ما دائم به کسانی که اهل کار فرهنگیاند میگوییم، به بعضیها میگوییم، به بعضیها تکرار میکنیم، به بعضیها التماس میکنیم، بعضیها را اینجا جمع میکنیم، به بعضیها پیغام میدهیم، که کار کنید آقا! کار فرهنگی کنید.(مقام معظم رهبری، 21/6/73: در آغاز دهمین گردهمایی ائمه سراسر کشور).
4-بار سنگینی بر دوش همه ما وجود دارد…علماء دین در اسلام، پیشروان اصلاح و ترقی و پیشرفت ملتاند. این مسئولیت بر عهده عالمان دین گذاشته شده است…. ما نمیتوانیم آرام بنشینیم…با این، تکلیف برداشته نمیشود. (مقام معظم رهبری، 23/ 02/ 1388 :بیانات در دیدار روحانیون و طلاب تشیع و تسنن کردستان).
5-در گذشته، در بعضی از شهرهای بزرگ، ده نفر مجتهد وجود داشتند که هرکدام از آنان برای اداره دویست شاگردِ خوب کافی بودند؛ اما امروز یک نفر هم مثل چنین افرادی در آن شهرها نیست. … مبلّغ به قدر کافی از حوزه گسیل نمیگردد. الآن در آفاق دنیا- آفریقا و اروپا و آسیا- مرتّب از ما روحانی میخواهند. … این نارساییها وجود دارد و نمیشود آنها را منکر شد. این موارد، حاکی از وجود عیوبی در درون کالبد عظیم این حوزه باعظمت است.(مقام معظم رهبری، 13/9/74 : دیدار با فضلا و نخبگان حوزه علمیه قم)
6-اگر ما عمامهییها درست نقش خود را بشناسیم و بتوانیم آن را ایفا کنیم، دنیا را آباد خواهیم کرد.(مقام معظم رهبری، 23/ 10/ 1383:بیانات در دیدار مسئولان عقیدتی، سیاسی نیروی انتظامی)
7-امروز، حوزه علمیه از زمان خودش عقب است. حساب یک ذره و دو ذره نیست … با زمان خیلی فاصله داریم.(مقام معظم رهبری، 13/9/74:دیدار با فضلا و نخبگان حوزه علمیه قم).
8-یکی از اشکالات کار ما، نشناختن وضع زمانه است. بعضیها علم و تقوا هم دارند، اما در عین حال نمیتوانند جایگاه و سنگری را که باید در آن بایستند و کار کنند، بشناسند…نشناختن فضا …ما را خیلی دچار اشکال میکند (مقام معظم رهبری، 26/2/84: دیدار با علما و روحانیون استان کرمان، افق حوزه).
9-امروز وظایف حوزههای علمیه با گذشته تفاوتهای زیادی کرده است… امروز ما در یک میدان جنگ و کارزار حقیقی قرار داریم(مقام معظم رهبری،26/2/84: در جمع علما و روحانیون استان کرمان، افق حوزه).
مهمترین عوامل عدم توفیق کامل حوزه در هدایت و حفظ نظام اسلامی
1- عدم توجه کامل به اهمیت نقش نظام اسلامی در تحقق اهداف حوزه علمیه
انقلاب اسلامی به پیروزی رسید تا آرزوی دیرین امت اسلامی در پایه ریزی یک حکومت بر مبنای تعالیم و قوانین اسلامی شیعی محقق شود، حکومتی که هر چند با آرمانها فاصله زیادی دارد اما جهت گیری آن درست بوده و به سمت حداکثرها در پیش است، حکومتی که نه تنها مانعی برای حوزه علمیه نیست بلکه هم جهت با او است. این فرصت استثنایی یک نعمت بی نظیر برای حوزههای علمیه است که در جهت تحقق آرمانهای بلند خود یعنی ترویج و عملی کردن معارف و تعالیم اسلامی در همه عالم، حداکثر استفاده را بکنند، چرا که به واقع موقعیت جدیدی برای حوزههای شیعی پدید آمده و آفاق جدیدی پیش روی جامعه اسلامی گشوده شده است.
از سوی دیگر، نظام اسلامی به عنوان یک الگوی بدیع و عملی، بیشترین تأثیر تبلیغی را در میان ملتهای اسلامی و غیر اسلامی دارد، چرا که هیچ چیز مانند یک الگوی عملیT موفق در جذب و هدایت تشنگان سعادت مؤثر نیست، همچنین واقعیت این است که برای یک انقلاب، انسان سازی از همه چیز مهمتر است. اگر انقلاب انسان سازی نکند Tهیچ کاری نکرده است. این همان چیزی است که رهبر انقلاب بر آن تأکید ویژه کردهاند:
مرحوم سید قطب در یکی از نوشتههایش حرفی دارد … او میگوید اگر طرفداران و داعیان اسلام… به جای نوشتن این همه کتاب، به جای این همه تبلیغات، به جای این همه سخنرانی، اداره این همه مسجد، یک کار برای ترویج اسلام بکنند، آن کار از همه این کارها تأثیرش بیشتر است. و آن اینکه در گوشهای از دنیا… یک حکومت اسلامی تشکیل بدهند؛ نفس تشکیل یک حکومت اسلامی در گوشهای از این دنیای بزرگ اثرش از هزاران کتاب، هزاران سخنرانی، هزاران مطلب نکتهدار در ترویج دین، بیشتر است. ما این را امتحان کردیم. نظام اسلامی وقتی تشکیل شد، فریاد اسلام وقتی از حلقوم آن مرد بزرگ و شجاع و بینظیر خارج شد… ناگهان همه دنیای اسلام قلوبشان متوجه به اسلام شد… اگر انقلاب اسلامی این تأثیر شگرف و عمیق و ماندگار و زیر و رو کننده را نداشت، این قدر با انقلاب اسلامی مبارزه نمیکردند؛ آن هم کسانی که اسمشان مسلمان است.(مقام معظم رهبری، 23/ 02/ 1388:بیانات در دیدار روحانیون و طلاب تشیع و تسنن کردستان).
2- عدم توجه جدی به مشکلات و بحرانهای نظام اسلامی
با پیروزی انقلاب اسلامی و شعارهای ضد استکباری آن، موقعیت قدرتهای بزرگ استکباری با تهدید بسیار جدی روبرو شد؛ چرا که ادعای کدخدایی گری ابر قدرتها عملاً مخدوش شد و نظام اسلامی به پشتوانه اسلام و حمایت ملت شجاع خود نه تنها زیر چتر حتی یکی از این ابرقدرتها نرفت که با منافع و زیادهطلبیهای آنها به صورت جدی به مخالفت برخاست.
طبیعی است وجود چنین نظامی برای ابرقدرتها بسیار مضر است؛ مضاف بر اینکه با پیروزی انقلاب، دستهای غارتگر ایشان از منابع ارزشمند و بی شمار این کشور قطع شده بود؛ لذا از همان ابتدا شروع به دشمنی و کارشکنی کردند تا نظام نوپای اسلامی را در نطفه خفه کنند و از هیچ ترفند و حیلهای در این راستا دریغ نکردند و چون در تحمیل جنگ و کودتاهای مختلف و… به نتیجه مطلوب خود نرسیدند، دست به تهاجم گسترده فرهنگی زدند و البته هم باید انصاف داد که با توجه به حجم گسترده تبلیغات و ابزارهای رسانهای و ماهوارهها و…که همگی یکپارچه وارد جنگ نرم با نظام اسلامی شدند، تا حدودی در این جنگ خاموش به موفقیتهایی دست یافتند و تعدادی از آحاد ملت شریف و خصوصاً جوانان را به اسارت فرهنگی گرفتند.
خصوصاً هم اکنون که سایر ملتهای اسلامی و غیر اسلامی نیز در حال الگوبرداری از نظام اسلامی هستند، تلاش قدرتهای استکباری در جهت تخریب هر چه بیشتر این الگوی اسلامی چندین برابر شده است. تضعیف نظام، با ناکارآمد جلوه دادن آن در حل مشکلات مردم و به تبع آن از بین بردن ایمان و دین مردم و به عبارت دیگر فاسد کردن آنها امکان پذیر میشود، چرا که در این صورت، نظام اسلامی، پشتوانه مردمی خود را از دست داده و شکست و سقوط آن راحت و آسان میگردد.
حضرت امام خمینی (ره)و رهبر معظم انقلاب در بسیاری از بیانات خود به عمق دشمنیهای استکبار علیه نظام اسلامی و لزوم مبارزه در برابر آنها اشاره کردهاند که گوشهای از آنها را از نظر میگذرانیم:
«هدف اساسی این است که ما چگونه میخواهیم اصول محکم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده کنیم و بتوانیم برای معضلات جواب داشته باشیم و همه ترس استکبار از همین مسئله است که فقه و اجتهاد جنبه عینی و عملی پیدا کند و قدرت برخورد در مسلمانان به وجود آورد… همه توطئههای جهان خواران علیه ما از جنگ تحمیلی گرفته تا حصر اقتصادی و غیره برای این بوده است که ما نگوییم اسلام جوابگوی جامعه است و حتماً در مسائل و اقدامات خود از آنان مجوز بگیریم. ما نباید غفلت بکنیم، واقعاً باید به سمتی حرکت نماییم که انشاء اللَّه تمام رگههای وابستگی کشورمان از چنین دنیای متوحشی قطع شود»(امام خمینی صحیفه نور جلد 21).
به پیغمبرش فرمود که به مردم بگو: «من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی اللَّه بقوم یحبهم و یحبونه… امروز ما هم مخاطب به همین خطابیم… اینها هم حرفی نیست؛ حرف مقدمه عمل است، باید عمل کنیم. دشمن از اطراف علیه ما دام چیده است. دام چیدن دشمن، توطئه دشمن، تبییت دشمن ـ «یبیتون»، در قرآن بارها آمده است ـ این دلیل این است که اهمیت، اینجا وجود دارد، اینجا کار بزرگ است، آسان نیست (مقام معظم رهبری،25/9/78 :در دیدار با اعضای مدرسه حقانی).
سکولاریسم یا عدم احساس تکلیف و بی تفاوتی نسبت به مشکلات نظام اسلامی
رهبر معظم انقلاب، در رابطه با ضرورت توجه و حساسیت طلاب و روحانیون به امور نظام، فرمودهاند:
«هیچ کس در عالم روحانیت، اگر انصاف و خرد را میزان قرار بدهد، نمیتواند خودش را از نظام اسلامی جدا بگیرد … این که یک آقایی در یک گوشهای عبایش را بکشد به قول خودش، بگوید من به کارهای کشور کار ندارم، من به نظام کار ندارم، افتخار نیست؛ این ننگ است. روحانی باید از وجود یک چنین نظامی که پرچمش اسلام است، قانونش فقه اسلامی است، با همه وجود استقبال کند. بنابراین حوزههای علمیه نمیتوانند سکولار باشند. اینکه ما به مسائل نظام کار نداریم، به مسائل حکومت کار نداریم، این سکولاریسم است».(مقام معظم رهبری، 19/7/1391:بیانات در دیدار علما و روحانیون خراسان شمالی).
هم اکنون که حوزه و روحانیت در ایران، از نعمت حکومت و نظامی اسلامی برخوردار شده، سزاست حوزههای علمیه، تمام شؤون مختلف نظام اسلامی را با نگاهی ویژه رصد نموده و در جهت اعتلای آن بکوشد. حوزه علمیه، نباید خود را لحظهای (در نظر و عمل) جدا و دور از نظام تصور کند. برخی از فرمایشات امام راحل w و رهبر عزیز انقلاب در همین رابطه، در ادامه بررسی میشود:
1. امروز یکی از ضروریترین تشکلها، بسیج دانشجو و طلبه است. طلاب علوم دینی و دانشجویان دانشگاهها باید با تمام توان خود در مراکزشان از انقلاب و اسلام دفاع کنند… حضور شما در صحنهها موجب میشود که ریشه ضد انقلاب در تمامی ابعاد از بیخ و بن قطع گردد.( امام خمینی w، 2/9/67: پیام [به ملت ایران و بسیجیان سلحشور در هفته بسیج (نقش و منزلت بسیج)]).
2. برادران عزیز من! فرزندان اسلام! توجه داشته باشید که باز یک جریانی در کاراست که شما را منعزل کنند..، مبادا …شما را اغفال کنند و برگردانند به کنجهای مدارس و منزوی کنند در حجرهها. شما همان طوری که علم را باید بیاموزید و تقوا در رأس برنامه شما باشد، مهیا بودن از برای دخالت در امور سیاسی و امور اجتماعی و دخالت در مشکلات مسلمین و حاضر بودن از برای دفاع از کشور اسلام باید کوشش کنید (صحیفه نور (صحیفه امام) ج 14، ص 120، 14/12/59).
3. امروز مسئولیت روحانیت، بسیار سنگین است اولین مسئولیت شما عبارت از پاسداری از اسلام و نظام اسلامی است.(مقام معظم رهبری، 4/1/69: در جمع فضلا و طلاب حوزه علمیه مشهد).
4. ذوظیفه اول، حفظ نظام است. هیچ کس نمیتواند به اتکای اینکه فلانجا فلان تخلف شده، حرکتی انجام دهد یا حرفی بزند که این نظام اسلامی را تضعیف کند.(مقام معظم رهبری،14/12/70: دیدار با جمعی از روحانیون).
5. طلبهها باید در صفوف مقدم باشند. اگر جنگ پیش آید، طلبه باید در صفوف مقدم جنگ باشد … این، حقیقتاً یک ارزش است … بهترین عناصر طلبه، کسانی هستند که همین روحیه را در خود داشته باشند و بپرورانند، … حوادث گوناگونی برای انقلاب هست؛ طلاب باید حاضر و آماده باشند.(مقام معظم رهبری، 4/11/69: دیدار با مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه علمیه قم).
6. حوزه علمیه، باید در صف اول حرکت عظیم جامعه قرار داشته باشد…(مقام معظم رهبری، 21/6/73: آغاز درس خارج فقه).
7. جامعه علمی و مذهبی شیعه، اولین چیزی که لازم دارد مبالات است… رها کردن، هر چه شد، شد؛ ما که نمیتوانیم، به ما چه ربطی دارد، اینها نمیشود. بنای این اساس مبارک (انقلاب) به خاطر این شد که آن مرد الهی، با دیگران این فرق اساسی را داشت که هرگز نگفت: آنچه در جامعه اتفاق میافتد به من مربوط نیست…(مقام معظم رهبری، 20/6/73: شروع درس خارج فقه).
8. نقش روحانیت در نظام اسلامی، از همیشه بارزتر و تکلیف آنها از همیشه سنگینتر است… همان قدر که نقش روحانیت در این انقلاب بارز است، همان قدر تکلیفش سنگین است. (مقام معظم رهبری، 30/4/66:دیدار با علما و روحانیون اردبیل).
9. طلبههای جوان، فضلای عزیز، مدرسان محترم و علمای حوزه! امروز، این حوزه انقلابی و آگاه، امانتی در دست شماست…حوزه را انقلابی حفظ کنید و انقلاب را در حوزه گرامی بدارید. حضور انقلابی، احساسات انقلابی، درک انقلابی و سیاست انقلابی، سیاست اصلی حوزه علمیه است. (مقام معظم رهبری، 11/6/64: در جمع فضلا و طلاب حوزه علمیه مشهد).
10. چهرههای انقلابی در حوزهها باید محترم باشند… کسانی که خدمتی از خدمات از انقلاب را بر دوش دارند، ارزش است (مقام معظم رهبری، 29/6/71: آغاز دوره جدید درس خارج فقه).
حکومت در نظر مجتهد واقعی، فلسفه عملی تمامی فقه است
اجتهاد، رفیعترین قله علمی و اساسیترین عنصر پویایی حوزههای علمی شیعی بوده و هست. ظهور قوه اجتهاد، مهمترین هدف علمی در حوزههای علمیه است. اما اجتهاد علاوه بر بعد علمی، ابعاد دیگری را در فرد میپروراند که وجود آنها همچون بعد علمی، لازمه اجتهاد قرار گرفته است. در دوران غیبت، وظیفه هدایت، تربیت و تزکیه مردم، بر عهده وارثان انبیاء یعنی علمای ربانی گذاشته شده است. مجتهد، شخصی است کسی که نه فقط در بعد علمی که در همه ابعاد، از معصومین الگوگیری کرده است؛ همانطور که معصومین جامع الابعاد بودند، وارثان ایشان نیز باید در همه ابعاد، پیرو واقعی ایشان باشند.
حضرت امام خمینی (ره)در بیان شرائط مجتهد جامع الشرائط میفرماید:
مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. برای مردم و جوانان و حتی عوام هم قابل قبول نیست که مرجع و مجتهدش بگوید من در مسائل سیاسی اظهارنظر نمیکنم. آشنایی به روش برخورد با حیلهها و تزویرهای فرهنگ حاکم بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادی… یک مجتهد باید زیرکی و هوش و فراست هدایت یک جامعه بزرگ اسلامی و حتی غیر اسلامی را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدی که در خور شأن مجتهد است واقعاً مدیر و مدبّر باشد. حکومت در نظر مجتهد واقعی فلسفه عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است… فقه، تئوری واقعی و کامل اداره انسان از گهواره تا گور است (صحیفه امام، ج21، ص: 291).بنابراین، تنها بعد علمی برای یک فقیه یا مجتهد کفایت نمیکند، مجتهد جامعالشرایط به کسی میگویند که علاوه بر اجتهاد در بعد علمی در ابعاد دیگری چون تقوا و خلوص و سیاست و مدیریت و آگاهی از امور زمانه و استعداد و زیرکی و بصیرت و… نیز در سطح بالایی از تسلط و اشراف باشد.
کمرنگ شدن روحیه جهادی در حوزه علمیه
کسب قوه و ملکه اجتهاد، همانطور که از نام آن روشن است، تنها همراه با تلاش و ممارست فراوان، حاصل میشود. در ادامه برخی فرمایشات رهبر انقلاب مبنی بر اهمیت و لزوم زندگی جهادی بررسی میشود:
1-همه کارها مجاهدت لازم دارد. بدون مجاهدت نه به دنیا و نه به آخرت میشود رسید…اگر تلاش نکرد، نه. مثل یک سنگی همان جا خواهد ماند، حرکتی نخواهد کرد. (مقام معظم رهبری، 23/8/74: در مراسم عمامهگذاری در سالروز ولادت حضرت زهرا B).
2-اگر بخواهیم به وظایف، درست عمل کنیم، پیمودن راه از حالا به بعد، یقیناً آسانتر از راه گذشته ما نیست، راه دشواری است. از حالا به بعد مسئله، مسئله حفظ ارزشهاست… با زبان ممکن نیست. با عمل و تلاش و فداکاری و امید و آمادگی و علم و تقوا ممکن است… اگر خدای نکرده روحانیون خسته و ملول و نرمیده و دلبسته شدند، از راحتی و آسودگی خشنود شدند، به آن عادت کردند از خطر و سختی گریزان شدند، بار بر زمین خواهد ماند و این فکر پیش نخواهد رفت. (مقام معظم رهبری، 5/8/69 : دیدار با روحانیون و طلاب آزاده).
3-طلبه جوان و روحانی باید پرکار و پر تلاش باشد و از کار خسته نشود. اندکی احساس خستگی و میل به راحت طلبی، کار را خراب خواهد کرد، باید خستگی ناپذیر باشید… دنبال کار را بگیرید و خسته نشوید هر کاری را که شروع میکنید تا نهایت آن کار بروید و احساس کسالت و ملامت نکنید.(مقام معظم رهبری، 12/11/66: در مراسم عمامه گذاری طلاب مدرسه علمیه مجد)
4-معیار جهاد شمشیر نیست، میدان جنگ هم نیست. معیار جهاد همان چیزی است که امروز در تعارف زبان فعلی فارسی ما، در کلمه مبارزه وجود دارد. فلانی آدم مبارزی است، فلانی آدم مبارزی نیست… در مبارزه دو چیز حتماً لازم است: یکی اینکه در او جدّ و جهدی باشد، تحرّکی باشد…دوم اینکه در مقابلش یک دشمنی باشد…تنبلی و نشستن و بیکارگی و بیاهتمامی، از امت پیغمبر خواسته نیست.(مقام معظم رهبری، 20/6/73: شروع درس خارج فقه).
نتیجه
حوزه های علمیه و نظام اسلامی با یکدیگر در اهداف و غایات، هم جهت بوده و هرکدام باید مساعد دیگری باشد. از طرفی، نظام اسلامی برای اینکه بتواند الگوی مناسبی برای دیگر ملتها باشد، باید در همه جوانب و اجزاء خود، کاملاً منطبق بر اصول اسلامی بنا نهاده باشد. حوزه علمیه موظف است با حداکثر توان، به نظام اسلامی مدد رساند. این مهم، جز با مدیریتی کارآمد و متناسب با ظرفیتها و میراث و سنت عظیم علمی و اخلاقی حوزههای علمیه، ممکن نیست. تولید و ترویج علوم اسلامی و انسانی، همواره بر عهده حوزههای علمیه بوده و هست. تولید فرهنگ و سبک زندگی اسلامی، که در نهایت به تولید فرهنگ و تمدن منجر خواهد شد، جز از راه بارور شدن و تولید علوم اسلامی، امکانپذیر نیست. وظایف حوزههای علمیه، بسی سنگینتر از همه دوران تاریخ بوده و رفع نقائص احتمالی و رشد تواناییها آن، بسیار ضروری است.
کتابنامه
1. پیروزمند، علیرضا،(1385ش)، الگوی تحول حوزه علمیه، تهران، شورای عالی انقلاب فرهنگی.
2. خاکبان، سلیمان،( 1389ش) روحانیت و حوزهها، تهران: کانون اندیشه جوان، تهران،چ اول .
3. صلح میرزایی، سعید،(1390)، حوزه و روحانیت:تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ اول.
4. طباطبائی، سید محمد حسین،(1417) المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه، چ پنجم.
5. عالم زاده نوری، محمد،(1389) سیمای آرمانی طلبه در نگاه مقام معظم رهبری، قم، بوستان کتاب،چ پنجم.
6. فلاح زاده، محمد حسین،(1391) آموزش فقه، قم، انتشارات الهادی، چ پنجاه و پنجم.
7. مصباح یزدی، محمد تقی، (1392)،مباحثی درباره حوزه، قم، موسسه امام خمینی، چ ششم.
8. (1390)، نقش تقلید در زندگی انسان،قم، موسسه امام خمینی، چ ششم.
9. خمینی ،امام سید روح الله (بی تا)، صحیفه امام، تهران، موسسه نشر آثار امام.
10. موسسه جهادی مرکز صهبا،(1390)، دغدغههای فرهنگی، تهران:انتشارات صهبا، چ پنجم.

 نظر دهید »

:: سبک زندگی اسلامی؛ ضرورت‌ها و راهبردها ::.

03 دی 1394 توسط رقیه پناهی

 

:: سبک زندگی اسلامی؛ ضرورت‌ها و راهبردها ::.

چکیده
سبک زندگی عبارت است از مجموعه رفتارها و الگوهای کنش فردی و گروهی که معطوف به ابعاد هنجاری و معنایی زندگی اجتماعی باشد. با توجه به ویژگی انتخاب گری که در سبک زندگی وجود دارد، می توان هر مجموعه منسجمی از الگوهای رفتاری برآمده از آموزه های دینی را که در چارچوب معین شده از طرف دین قرار داشته باشد، یک سبک زندگی دینی به شمار آورد. برای تعریف، ترسیم و ترویج سبک زندگی دینی لازم است که با تکیه بر منابع معرفتی اسلام به بازخوانی فرهنگ دینی خود پرداخته و به جایگاه مقدمی سبک زندگی در فرآیند شکل گیری تمدن نوین اسلامی توجه ویژه داشته باشیم. برای نیل به این مقصود نیز اندیشمندان و دانش آموختگان حوزه های علمیه باید با نگاهی آینده نگر و با تمام توان خود وارد میدان شده و مباحث سبک زندگی را پیگیری کنند.
کلید واژه
سبک زندگی، تمدن اسلامی، الگوهای رفتار، آموزه های اسلامی، آینده نگری.
مقدمه
سبک زندگی به عنوان مجموعه در هم تنیده ای از الگوهای رفتاری فردی و اجتماعی، برآمده از نظام معنایی متمایزی است که یک فرهنگ در یک جامعه انسانی ایجاد می کند؛ و از آن جایی که هیچ کدام از جوامع بشری را نمی توان عاری از فرهنگ تصور کرد، بنابراین، می توان گفت تمام اجتماعات انسانی، از ابتدای تاریخ تا کنون دارای سبک زندگی خاص خود بوده و از الگوهای رفتاری متناسب با شاخص های فرهنگی خود برخوردار بوده اند. بر اساس چنین رویکردی، بحث از سبک زندگی و الگوهای نظام مند رفتاری، بحث تازه ای نخواهد بود؛ پس چرا اکنون سبک زندگی تا این حد اهمیت یافته و توجه بسیاری را به خود جلب کرده است؟ واقعیت آن است که اقتضائات زندگی در جوامع مدرن و متکی بر فرهنگ و تمدن غربی، به تدریج الگوهای خاصی را برای زندگی و رفتار ارائه کرده است. به زعم دانشمندان علوم اجتماعی در یک قرن گذشته، شرایط جدید کار، تولید، انباشتگی کالاهای مصرفی و همچنین فراهم آمدن زمان فراغت بیشتر برای بخش زیادی از اقشار جامعه، نشانه ای از تحول عمیق اجتماعی و فرهنگی بوده و این شرایط نوین، الگوهای رفتاری تازه ای را می طلبد که می توان آن ها را در قالب عنوان کلی سبک زندگی1 مورد بررسی قرار داد. حاصل این رویکرد نیز خواسته یا ناخواسته، تلاشی گسترده برای معرفی، ترویج و تثبیت سبک خاصی از زندگی خواهد بود که خاستگاه آن، فرهنگ سکولار غربی و عقبه معرفتی آن است.
روشن است که پذیرش منفعلانه این گونه از الگوهای رفتاری، برای جوامع مسلمان که خود در پرتو آموزه های اسلامی، توانایی تعریف و ترسیم سبک زندگی دینی و تبیین الگوهای متناسب با آن را دارند، شایسته نبوده و باید به اقتضای فرهنگ دینی خود، به سبک زندگی اسلامی روی آورند. به ویژه آن که در چند دهه اخیر، ناکارآمدی تمدن سکولار غربی در پاسخ گویی به نیازهای چندبعدی انسان آشکار گردیده و رصد تحولات جاری در جهان نیز نشانه های افول و فرود این تمدن را نمایان ساخته است. تجربه تاریخی بشر نیز نشان داده که وقتی یک تمدن به پایان راه خود می رسد، زمینه مناسبی برای شکوفایی تمدن های دیگر فراهم می شود و جامعه بشری که معمولاً در برابر تغییر و تحول ژرف اجتماعی مقاوم است، در چنین وضعیتی با رضایت خاطر از دگرگونی و جایگزینی استقبال می کند. در پرتو چنین فرصتی می توان با تکیه بر غنا و تعالی آموزه های اصیل اسلامی، این جایگزین را که همچون گنجینه ای پربها و برگرفته از میراث آسمانی اسلام نزد ما مسلمانان نهفته است، هم خود بهتر بشناسیم و هم به جهانیان معرفی کنیم.
بازخوانی آموزه های اسلام و ژرف اندیشی در آن، ظرفیت بالای این آموزه ها را برای فرهنگ سازی و ارائه الگوهای رفتاری مناسب نشان می دهد؛ زیرا انتزاعی ترین لایه های اعتقادی و معرفتی تا عینی ترین سطوح رفتاری که امروزه با عنوان سبک زندگی از آن یاد می شود، در چارچوب نظام معنایی اسلام جای گرفته و در مسیر تکامل و سعادت انسان مورد استفاده قرار می گیرد. در این راستا، قرآن که مهم ترین منبع آموزه های اسلامی به شمار می رود، سرشار از الگوهایی است که شیوه زیست مؤمنانه و مورد نظر اسلام را معرفی می کند؛ و در پرتو آیات آن، سیره پیامبر گرامی اسلام (نیز) به عنوان اسوه و نمونه عالی زندگی به تمام مسلمانان معرفی شده است. همچنین روایات و حکایات فراوانی از اهل بیت (در) اختیار جامعه مسلمان قرار دارد که با الهام از تعالیم نورانی قرآن کریم و در شرایط متفاوت اجتماعی، مصادیق متعددی از الگوهای زندگی دینی را تبیین و معرفی کرده اند. خصوصاً بهره مندی برخی از این دوره های تاریخی از تمایزات ویژه فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و علمی، برای زمان ما که جامعه اسلامی بار دیگر در دوره گذار قرار گرفته، می تواند دستاوردهای بسیار مهمی را در پی داشته باشد.
سبک زندگی دینی
سبک زندگی در حوزه مطالعات فرهنگی به مجموعه رفتارها و الگوهای کنش هر فرد که معطوف به ابعاد هنجاری و معنایی زندگی اجتماعی باشد، اطلاق می شود. طبیعی است که بر اساس چنین رویکردی، سبک زندگی علاوه بر این که دلالت بر ماهیت و محتوای خاص تعاملات و کنش های اشخاص در هر جامعه دارد و مبین اغراض، نیات، معانی و تفاسیر فرد در جریان عمل روزمره است، نشان دهنده کم و کیف نظام باورها و ارزش های افراد نیز خواهد بود (فاضل قانع، 1392: 9). چنین برداشتی از مفهوم سبک زندگی، علاوه بر این که پشتیبانی جدیدترین دیدگاه های مطرح در این عرصه را به همراه دارد (بوردیو، 1390: 286 و 337؛ گیدنز، 1387: 120)، از قابلیت خوبی برای بومی سازی مفهوم سبک زندگی بر اساس اقتضائات جامعه اسلامی برخوردار است.
تمرکز اندیشمندان بر شاخص هایی مانند الگوی مصرف، شیوه گذران اوقات فراغت، الگوهای تمرکز بر علاقمندی ها، آداب معاشرت، الگوهای زندگی خانوادگی و بهداشت و سلامت، نشان می دهد که مطالعات سبک زندگی حول یک محور عمومی با عنوان کلی «سلیقه»2 دور می زند (مهدوی کنی، 1386: 216). سلیقه، یک امر ذهنی است که در قالب تمایلات و ترجیحات رفتاری انسان جلوه گر شده و بدین ترتیب، فرهنگ و اجزای آن که امری کلی و عمومی به شمار می آید، در پرتو این تمایلات و ترجیحات برآمده از سلیقه، فردیت پیدا کرده و هویت فرد را برای دیگران ترسیم می کند (بوردیو، 1390: 93). بدین ترتیب می توان فرهنگ یا خرده فرهنگ را خاستگاه سبک زندگی دانست (فاضل قانع، 1391: 180)؛ اما روشن است که خود فرهنگ نیز متأثر از عوامل متعددی است که یکی از مهم ترین این عوامل، دین و آموزه های وحیانی است.
آموزه های دین به عنوان ابزار جامع هدایت و راهبری بشر، در بسیاری از موارد، حاکم بر باورها، ارزش ها و هنجارهای لازم برای جهت دهی و الگوبخشی به رفتار و کنش انسانی است. در واقع، محدود نکردن دین به فهم زمانی خاص، اعتقاد به تکامل فرهنگی و سهیم بودن اراده انسان ها در آن و تبیین درست ارتباط میان فرهنگِ متغیر و دینِ ثابت، ما را به این دیدگاه رهنمون می شود که دین و آموزه های وحیانی آن می تواند بخش مهمی از خاستگاه فرهنگ بشری را تشکیل دهد. پس در یک رابطه طولی، دین، فرهنگ جامعه را شکل می دهد؛ و فرهنگ نیز به نوبه خود، نظام و ساختار خاصی را برای زندگی فردی و اجتماعی تعریف می کند؛ که خود به عنوان سرچشمه و خاستگاه مجموعه در هم تنیده ای از الگوهای خاص برای زندگی، یک کل منسجم و متمایز را در قالب سبک زندگی پدید می آورد؛ و البته سبک زندگی نیز به توسعه و نفوذ نظام معرفتی مبتنی بر آموزه های دینی یاری رسانده و تمایلات و ترجیحات برآمده از فرهنگ دینی را بارور می سازد.
بر خلاف رویکرد کلاسیک جامعه شناسان که به توصیف سبک زندگی جاری افراد و گروه های اجتماعی بسنده می کنند ،3 با الهام از روش های برگرفته از آموزه های دینی می توان گامی فراتر از توصیف نهاده و با تکیه بر اصول ثابتی که به اعتقاد ما در آموزه های اسلامی موجود است، چارچوبی ارائه نمود که در محدوده آن، به تجویز نیز بپردازیم؛ یعنی با دخالت دادن مجموعه ای از باورها و ارزش ها، به ترسیم و شکل گیری سبک خاص زندگی کمک نماییم. این رویکرد دقیقاً همان شیوه ای است که از سوی پیامبران الهی پی گیری شده است؛ آنان از ابزار حاکم ساختن باورها و ارزش های دینی برای ایجاد دگرگونی در سلیقه و شیوه انتخاب مردم، بهره می گرفتند تا آن ها با رضایت خاطر به اصلاح الگوهای سبک زندگی خود اقدام نمایند.
اما این که آموزه های اسلامی را به عنوان معیار در نظر می گیریم و درصدد تجویز مفاهیم و شاخص های برگرفته از آن بر می آییم، مبتنی بر این پیش فرض اساسی است که جامعیت دین اسلام، همه ابعاد و زوایای زندگی انسان را در بر گرفته و او را همواره در انتخاب مسیر درست زندگی یاری می کند. همین جامعیت باعث می گردد تا سبک زندگی دینی را لزوماً منحصر در یک نظام الگویی و رفتاری واحد ندانسته و در محدوده و چارچوب برآمده از اصول اسلامی، سبک های متعددی را بپذیریم. سیره عملی پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) در مواجهه با اصحاب خود نیز نشان می دهد که ایشان، اختلاف سبک را می پذیرفتند .4 پس ارزش ها و نگرش های همسان، لزوماً به سبک زندگی یکسان نمی انجامد؛ و با توجه به ویژگی انتخاب گری که در سبک زندگی وجود دارد، می توان هر مجموعه منسجمی از الگوهای رفتاری برآمده از آموزه های دینی را که در چارچوب معین شده از طرف دین قرار داشته باشد، یک سبک زندگی دینی به شمار آورد. مهم آن است که در فرآیند تعامل تمایلات و منابع،5 از این چارچوب خارج نشویم که البته در این زمینه، توجه به گروه های مرجع بسیار کارگشا خواهد بود.6 گروه های مرجع دارای دو کارکرد اصلی هستند: اول آن که هنجارها، رویه ها، ارزش ها و باورهایی را به دیگران القا می کنند؛ و دوم آن که معیارهایی را در اختیار کنش گران قرار می دهند تا کنش و نگرش خود را بر اساس آن محک بزنند (صدیق سروستانی و هاشمی، 1381: 150). با توجه به این نقش بی بدیل، در فرهنگ اسلامی و به ویژه در آموزه های قرآنی به افراد و گروه های خاصی به عنوان الگوی زندگی اشاره گردیده که در رأس آن ها پیامبر اسلام به عنوان برترین اسوه معرفی شده است (احزاب/21).
ضرورت های تحقق سبک زندگی دینی
از آن چه در توضیح سبک زندگی دینی بیان شد، می توان ضرورت هایی را برای تحقق این سبک از زندگی استنتاج نمود:
الف) بر خلاف ادعاهایی که در تفسیر و تبیین علم، توسط اندیشمندان رشد یافته در عصر مدرنیته و پست مدرنیسم مطرح شده است، دانش نمی تواند مستقل از زمینه های فرهنگی و عقبه معرفتی پدیدآورندگان آن باشد. در نتیجه، آن گونه از سبک زندگی که جامعه شناسان و روان شناسان غربی بر اساس اقتضائات فرهنگی و اجتماعی خود مورد توجه قرار داده و خواسته یا ناخواسته به ترویج آن می پردازند، آمیخته با نظام معنایی و معرفتی جوامع سکولار غربی بوده و لوازم و پیامدهای اجتماعی و تمدنی ویژه آنان را به همراه دارد. پس جوامع مسلمان نباید به شناسه های ظاهری و ادعایی که علم مدرن از خود ارائه می کند اعتماد کنند و آن را میراث مشترک بشریت که به فرهنگ و قوم خاص تعلق ندارد تلقی نمایند؛ زیرا با پذیرش چنین پنداری، حتی اگر بخواهیم در چارچوب ارائه شده از سوی آنان، دغدغه های دینی خود را نیز پوشش دهیم باز به نتیجه مطلوب نخواهیم رسید و به جای بازخوانی دین اسلام و فرهنگ مسلمانی، در ورطه بازسازی دین و فرهنگ و تغییرات ساختارشکنانه گرفتار خواهیم شد و جامعه مسلمان «به جای آن که نیازهای عصر و محیط خود را با روش اجتهادی، از طریق بنیان ها و اصول خود پاسخ دهد و در جهت دینی کردن عصر خود گام بردارد، ذخیره های فرهنگی امت اسلامی را در خدمت عرف دنیوی بشر امروز قرار می دهد.» (پارسانیا، 1390: 35) پس یکی از ضرورت های تحقق سبک زندگی اسلامی آن است که فراتر از پارادایم غالب و حاکم بر اندیشه سکولار، به بازخوانی فرهنگ مسلمانی و آموزه های اسلامی خود بپردازیم و با تکیه بر منابع معرفتی اسلام، سبک زندگی متناسب با فرهنگ دینی و سازگار با اقتضائات عصری را تعریف، ترسیم و ترویج نماییم.
ب) سبک زندگی و مجموعه الگوهای رفتاری آن، اگر از تناسب فرهنگی برخوردار بوده و کارکردهای شایسته و مورد انتظار را به همراه داشته باشد، می تواند در پدید آمدن یک تمدن بزرگ انسانی، اثرگذار باشد. فرهنگ به عنوان مجموعه در هم تنیده و رو به تکاملی از ویژگی های خاص زندگی اجتماعی انسان، هم شامل ارزش های مورد توجه اعضای یک جامعه یا گروه معین و هنجارهایی که از آن پیروی می کنند، می شود و هم کالاهای مادی که اعضای جامعه تولید می کنند و نیز چگونگی بهره برداری از آن ها را در بر می گیرد؛ به عبارت دیگر، علاوه بر هنر، ادبیات، موسیقی و نقاشی که فرآورده های متعالی ذهن به شمار می روند، چگونگی لباس پوشیدن اعضای جامعه، مراسم ازدواج، زندگی خانوادگی، الگوهای کار و فعالیت، مراسم مذهبی، انواع سرگرمی، شیوه گذران اوقات فراغت و مواردی از این دست را نیز می توان جزء فرهنگ دانست (گیدنز، 1381: 56). بر این اساس می توان گفت فرهنگ با سبک زندگی دارای هم پوشانی بوده و در واقع، سبک زندگی بخشی از فرهنگ را تشکیل می دهد. برای توضیح بیشتر می توان گفت خاستگاه فرهنگ غالب در یک جامعه، ریشه در جهت گیری عمومی اعضای آن جامعه دارد؛ و این انتخاب و جهت گیری همگانی مبتنی بر ارتکازات جامعه و هنجارهای شکل یافته آن است. حس کمال جویی انسان و پیدایش نیازهای جدید که معلول شرایط متغیر فرهنگی، اقتصادی و سیاسی در جامعه می باشد، ضرورت حرکت تکاملی جامعه و ارتقای علمی و فکری آن را ایجاب می کند. بر اساس چنین رویکردی، ارزش ها، آرمان ها و باورهای مطلوب، ثابت هستند؛ اما ارزش ها و باورهای محقَق، دارای سلسله مراتب بوده و دست خوش تغییر و دگرگونی می شوند که به دنبال آن، روش ها، ابزارها و محصولات فرهنگی دائماً در حال بازتولید خواهد بود (پیروزمند، 1389: 42)؛ این بازتولید ابزارها و روش ها، فرآیندی است که بر اساس اقتضائات زمانی و مکانی و فرهنگی صورت می گیرد و سبک زندگی را پدید می آورد. بدین ترتیب، روشن می شود که سبک زندگی، بخش متغیر و جاری فرهنگ است که همواره در چارچوب بخش ثابت فرهنگ، یعنی ارزش ها، آرمان ها و باورهای نهادینه شده در جامعه، پدید می آید.
از سوی دیگر، تمدن نیز بدون فرهنگ و جدای از آن قابل تصور نیست. زمانی که فرهنگ یک جامعه، متراکم گردیده و تجربه های مادی و معنوی آن جامعه به سطحی خاص و قابل قبول دست می یابد، در ابعاد گوناگون خود به نوعی از ظهور و بروز می رسد که می توان این جلوه و نمود عینی و خارجی را تمدن نامید. پس فرهنگ به منزله روح و چارچوبی است که زمینه ایجاد تمدن را فراهم می سازد. بر این اساس، می توان ادعا کرد که فرهنگ جوهر اصلی تمدن را تشکیل می دهد و تمدن جلوه مادی و معنوی فرهنگ به شمار می رود؛ یعنی فرهنگ با اثرگذاری در ساخته ها واندوخته های مادی و معنوی جامعه انسانی، در قالب تمدن جلوه گر می شود. زمانی که اعضای یک جامعه انسانی قدم در راه رشد و تعالی فرهنگ می نهند، پاسخ گویی به نیازها در هر دو بعد جسمانی و روحانی مورد توجه ایشان قرار می گیرد و تلاش می کنند که احتیاجات خود را در هر دو عرصه با جدیت برآورده سازند. حاصل این تلاش جمعی و همه جانبه در طی چندین نسل، تراکم دستاوردها و اندوخته های مادی و معنوی در قالب فرهنگ و سپس توسعه آن در قالب تمدن می باشد. پس اختراع ابزار و امکانات و شناسایی قوانین حاکم بر طبیعت از طریق کسب و انباشت علوم و دانش های گوناگون، تنها بخشی از آن را تشکیل می دهد؛ اما تمدن یک امر خنثی و بی طرف به شمار نمی آید و در این مقام، هر تمدنی بر اساس عقبه تئوریک و معرفتی که از آن برخاسته، دارای رویکرد و ماهیت خاصی خواهد بود و اگر فرهنگ به عنوان خاستگاه تمدن، خود برآمده از آموزه های دینی باشد، ماهیت تمدنِ برخاسته از آن نیز واجد این خصیصه خواهد بود. آموزه های دینی از راه ارتقا و بهبود اندوخته های مادی و معنوی بشر و خصوصاً جهت دهی ویژه به این اندوخته ها، در ایجاد تمدن نیز اثرگذار است.
از آن چه تا کنون پیرامون سبک زندگی و تمدن بیان شد، روشن می گردد که سبک زندگی و الگوهای آن جلوه و نمودی از بعد نرم افزاری فرهنگ به شمار می آید؛ اما تمدن، کلیت فرهنگ و از جمله سبک زندگی را به نمایش می گذارد. اگر سبک زندگی را به عنوان بخشی از فرهنگ در جهت گیری رفتاری افراد که از آن با عناوینی مانند سلیقه یا ترجیحات فردی و گروهی یاد می شود، تعیین کننده و مؤثر بدانیم، روشن است که این جهت دهی هم می تواند نیازهای انسان را تعریف و اولویت بندی کند؛ و هم می تواند شیوه تأمین این نیازها و راه برآوردن خواسته های انسانی را نشان دهد؛ و هم تناسب ابزارها و امکانات لازم برای تأمین نیازهای آدمی را با نظام معنایی و ارزش های فرهنگی موجود تعیین کند؛ و از آن جایی که جلوه خارجی این موارد در قالب تمدن نمودار می شود، می توان گفت که سبک زندگی، اثرات بنیادین و عمیقی بر شیوه شکل گیری تمدن و همچنین ارتقا و گسترش آن خواهد داشت. پس اگر به دنبال احیای تمدن اسلامی، یا پدید آوردن تمدن نوین اسلامی هستیم یکی از اقدامات اولیه و ضروری، توجه ویژه به سبک زندگی اسلامی و الگوهای رفتاری متناسب با آن خواهد بود.
راهبردهای تحقق سبک زندگی دینی
ورود به فرآیند تعریف، ترسیم و ترویج سبک زندگی اسلامی نیازمند اتخاذ استراتژی و راهبردهای کلانی است که باید با دقت مورد توجه قرار گرفته و به درستی انتخاب شوند تا در میانه راه مجبور به عقب گرد نشویم:
الف) بازخوانی آموزه های اصیل اسلامی برای استنتاج الگوهای رفتاری متناسب با اقتضائات اجتماعی معاصر، نیازمند ورود حوزه های علمیه و دانش آموختگان آن و ایفای نقشی برجسته و پررنگ از سوی آنان می باشد. تعریف و تبیین دقیق شاخص های تمدن و جامعه مطلوب اسلامی و سبک زندگی زمینه ساز آن، تنها از عهده دین شناسانی بر می آید که بر فقه اهل بیت (ع) تکیه نموده و به شایستگی با علوم گوناگون دینی آشنا باشند. مسلمانان تنها زمانی می توانند یک زندگی آگاهانه داشته باشند و به فرموده قرآن در زمره «لِینذِر مَن کانَ حَیاً…» (یس/70) قرار بگیرند که آگاهی عمیق تری درباره آموزه های اسلامی و الگوهای پیشنهادی آن برای سبک زندگی فردی و اجتماعی کسب نمایند و سپس برای تحقق این الگوها تلاش کنند. تنها در این صورت است که حیات دوباره و تمدن بالنده نصیب مسلمانان خواهد شد. ولی اگر پژوهشگر حوزه دین، تنها از تمدن و فرهنگ سکولار و مادی غرب انتقاد کرده و از گذشته فرهنگ و تمدن اسلامی تمجید نماید، راه به جایی نخواهیم برد و نمی توانیم دوباره تمدنی اسلامی را بنیان نهیم. ما باید این نکته را بپذیریم که از آموزه های اسلام و سبک زندگی اسلامی فاصله گرفته ایم و اکنون باید با یک چرخش فرهنگی و اجتماعی به اسلام و الگوهای مطلوب آن برای زندگی بازگردیم. هدف از این بازگشت، ساختن یک تمدن نوین اسلامی بر اساس فرهنگ اصیل اسلامی و با استفاده از همه تجربه های مباح بشری است؛ و البته بازخوانی آموزه های دینی برای تعریف و ارائه سبک زندگی متناسب با نیازهای زمانه، بدان معنا نیست که مفاهیم اسلامی را از جوهره آن تهی سازیم؛ بلکه باید مفاهیم به گونه ای تحلیل شوند که در آن عقلانیت با معنویت، قدرت با اخلاق، دانش با ارزش و علم با عمل جمع گردد؛ و خلاقیت و اصول گرایی در هم آمیزد.
ب) آینده نگری و توجه به پیامدهای رفتار، یکی از توصیه های مهم در آموزه های اسلامی است که می تواند چارچوبی برای سبک زندگی اسلامی و نقشه راهی برای شکل گیری تمدن نوین اسلامی باشد. دین اسلام علاوه بر نوید آینده ای روشن در پایان تاریخ، همواره پیروان خود را به رعایت برخی امور برای ایجاد جامعه ای مطلوب در هر عصر و زمانی دعوت کرده است. توجه ویژه آموزه های شیعی به مسئله «انتظار»، مستلزم احراز شرایط و شاخص هایی است که نشانگر برخی مراتب حداقلی در جامعه مطلوب اسلامیبه شمار می رود. پس شکوه و عظمتی که در روایات متعدد اسلامی برای جامعه و حکومت مهدوی ترسیم گردیده، نمی تواند تنها برای ارائه دورنمایی از انگاره آخرالزمان باشد؛ بلکه مخاطب آن، تمام مسلمانان و چه بسا همه انسان ها در تمامی قرون و اعصار است تا با الگوگیری از آن جامعه آرمانی و موعود، تمدنی شایسته و بایسته را برای جوامع معاصر خود، پی ریزی نمایند. با تکیه بر مفروضاتی مانند: فرآیندی بودن شکل گیری جامعه آرمانی اسلام و تأکید اسلام بر اختیار و نقش انسان ها و جوامع در روند شکل گیری جامعه مطلوب، می توان گفت جامعه مطلوب اسلامی دارای مراتب تشکیکی بوده و در هر عصری با توجه به اقتضائات زمانی و مکانی، برخی از ویژگی های مورد نظر اسلام درباره جامعه مطلوب انسانی، قابلیت تحقق دارد؛ اما نکته اساسی و مهم آن است که جامعه اسلامی همواره بکوشد تا حرکتش، حرکتی تکاملی و رو به رشد بوده و همواره نوعی آینده پژوهی دینی را مد نظر قرار دهد که در تعیین ارزش ها و هنجـارهای جامعـه موجود و نیـز جهت دادن به نحوه کنش های اجتماعی اثرگذار باشد. مراد از آینده پژوهی دینی، کشف آینده و ساختن آن بر اساس انگاره ها و گزاره های دینی است که تلفیقی از آینده پژوهی قدسی و آینده پژوهی عرفی است. منظور ما از آینده پژوهی قدسی، تمام آن چیزی است که در سطوح کلان آینده نگری دینی مطرح گردیده و چشم اندازی روشن از فرجام جامعه بشری و دورنمایی شفاف از فرجام هستی ارائه می دهد و ما را به هوشیاری بیشتر و فاعلیت مؤثرتر برای ساختن جهانی عاری از نابرابری و ظلم و سرشار از صلح و عدالت و سعادت فرامی خواند؛ و منظور از آینده پژوهی عرفی نیز همان دانش آینده پژوهی رایج و متداول تجربی است که انتظارات حداقلی بشر را برآورده می سازد. در این راستا، می توان انتظارات عرفـی جامعه را در قالب چشم اندازهای طراحی شده در محدوده های زمانی مختلف، به گونه ای تعریف نمود که همواره به صورت گام های پی در پی، برای نزدیک شدن به آرمان های بلند اسلامی باشد. پس آینده پژوهان دین باور، برای گام نخست باید چشم اندازی قدسی که مبتنی بر آموزه های برگرفته از آیات قرآن و روایات معصومان باشد، بیافرینند و هم زمان تلاش نمایند تا از طریق ایجاد یک چارچوب نظری عملی، این چشم انداز قدسی را در نظام برنامه ریزی جامعه بگنجانند؛ و البته این امری است که در جوهر آموزه های شیعـی نهفته است، اما مهم آن است که این آینده اندیشی که گاه در نیمه پنهان اذهان ما جای گرفته باید در زندگی ما ظهوری مؤثر پیدا کند.
نتیجه
الف) آموزه های آسمانی دین اسلام، همواره هویت و شخصیت انسان را در مرکز توجه خود قرار داده و با آماده سازی انسان از طریق تعریف معنای غایی زندگی و با القای حس تعلق به آن در قبال اجتماع مذهبی، به گونه چشم گیری در تعریف افراد از هویت فرهنگی خویش ایفای نقش می نماید. بر اساس هویتی که در پرتو دین به دست می آید انسان، بنده ای مخلوق و مسئول در برابر اعمال خود معرفی می شود و حیات مادی و زندگی این جهانی او نیز به مثابه پلی تصویر می شود که ناگزیر باید از آن بگذرد و به جهان باقی رهسپار گردد. فرهنگی که عقبه فکری و معرفتی آن را چنین آموزه هایی تشکیل می دهد، الگوهایی را برای زیست بهتر انسان در این جهان تعریف و ارائه می کند که در چارچوب نظام معنایی توحیدی بوده و برخاسته از باورها و ارزش های اسلامی باشد. این سبک زندگی و الگوهای آن، نیازها و خواسته های انسان مسلمان و جامعه اسلامی را جهت دهی کرده و علاوه بر آن، شیوه های برآوردن این نیازها را نیز تعریف و تبیین می کند. مبنا قرار دادن الگوهای این سبک زندگی از سوی جامعه اسلامی، متضمن انتخاب و استفاده از ابزارها و امکاناتی است که متناسب با این الگوها باشد. پس یک جامعه دین مدار به صورت کاملاً خودخواسته، تمدن خود را به گونه ای پی ریزی می کند که او را در مسیر سعادت جاودان قرار دهد. بدین ترتیب، حتی اگر برخی از مظاهر تمدنی مانند توجه به رفاه و آسایش اجتماعی در ظاهر یکسان باشد، عقبه معرفتی آن کاملاً متفاوت خواهد بود.
ب) دین و آموزه های آن تا زمانی که از تحریف و انحراف به دور باشد، بر اساس اقتضائات جامعه بشری در هر برهه ای از تاریخ، مراحلی از تحقق جامعه مطلوب را نیز مورد توجه قرار می دهد و از پیروان خود می خواهد تا در حد توان و امکانات اجتماعی خویش، برای برقراری یک جامعه مطلوب و مبتنی بر ارزش های دینی تلاش کنند. بدین ترتیب، ارزش های ثابت دینی بر اساس اقتضائات اجتماعی می تواند در هر زمانی، به هنجارهای متعارف اجتماعی تبدیل شده و روابط اجتماعی را سامان دهد؛ و البته این هنجارها کاملاً انعطاف پذیر بوده و بر اساس نیازهای نوین اجتماعی، از قابلیت دگرگونی و تحول نیز برخوردار است.
ج) دقت و ژرف اندیشی در آموزه های اسلام، هر اندیشمند منصفی را به این نتیجه می رساند که وضعیت موجود مسلمانان لزوماً نمی تواند یک وضعیت پایدار تلقی شود و قابلیت تحول و تغییر را خواهد داشت؛ تا جایی که به باور بسیاری از اندیشمندان مسلمان معاصر، جهان اسلام بار دیگر در آستانه اوج گیری برای ایجاد تمدنی نوین قرار دارد. آن چه در حال حاضر می تواند کارگشا باشد آن است که توان و نیروی علمی خود را در بحث پیرامون گذشته تمدن اسلامی و عظمت و شکوه آن محدود نکرده و با گذار از این مباحث، امکان تصور و ترسیم تمدن اسلامی در زمان حال و آینده را بررسی کنیم. این مسأله نیز زمانی حل خواهد شد که ظرفیت های موجود در آموزه های اسلامی برای اثرگذاری بر فرهنگ جوامع و همچنین تمدن سازی این تعالیم را شناسایی و معرفی کنیم. حاصل این تلاش، کلیتی خواهد بود که وضعیت مطلوب جامعه اسلامی را روشن می سازد که در پرتو آن و با نگاه به وضعیت فعلی خود و سنجش فاصله تا وضعیت مطلوب، می توان اقدامات لازم را برنامه ریزی کرد؛ و این همان خلق و ایجاد آینده است که در دانش آینده پژوهی از آن سخن گفته می شود.
پی نوشت ها
1. LifeStyle
2 . Taste
3 . برای مثال می توان به پژوهشی از ماکس وبر (1864 1920 م) اشاره کرد؛ او با تاکید بر منش پارسایی بخشی از جامعه پروتستان ها که موجب پرهیز از مصرف تجملی و در نتیجه، انباشت سرمایه و سازماندهی عقلانی تولید می شد، تاثیر یک عامل فرهنگی برآمده از دین را بر نظم اقتصادی و اجتماعی جامعه مدرن توصیف کرده است. (ر.ک به: ماکس وبر، اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری، ترجمه: عبدالمعبود انصاری)
4 . تفاوت های موجود در سبک زندگی و الگوهای رفتاری سلمان و ابوذر که پیامبر میان ایشان عقد برادری بسته بود و هر دو را بارها مورد ستایش قرار داده، نمونه خوبی است. ما به هیچ وجه در سیره پیامبر اسلام نمی بینیم که به سلمان توصیه کرده باشد تا مانند ابوذر زندگی کند؛ و از آن طرف روایت شده که اگر ابوذر از قلب سلمان آگاه می شد، بی شک، او را نفی می کرد (کلینی، 1382: ج 1: 455). تفاوت الگوهای رفتاری امامان معصوم شیعه در شرایط متفاوت اجتماعی نیز گویای همین مدعا می باشد (حمیری، 1417 ق، ح 1296: 286؛ إربلی، 1426 ق، ج 3: 423؛ ابن صباغ، 1385: 389).
5 . تمایلات و ترجیحات فردی و جمعی، جهت کُنش را تعیین می کند؛ و منابع در دسترس که در پیوند با عوامل ساختاری، فرصت های زندگی را پدید می آورند، بستر بروز کُنش را فراهم می سازند.
6. گروه های مرجع در اصطلاح جامعه شناسی به مجموعه های انسانی برخوردار از ویژگی های خاص از حیث پایگاه، هنجار و نقش اطلاق می شود که افراد برای داوری یا ارزیابی خود، آن ها را به عنوان معیار و میزان مورد توجه قرار داده و بر اساس آن، بینش، گرایش و کنش خود را شکل می دهند (کوئن، 1380: 138).
کتابنامه
*قرآن کریم.
1. إبن صباغ، (1385)، الفصول المهمه فی معرفه الائمه، قم: المجمع العالمی لأهل البیت.
2. إربلی، علی بن عیسی، (1426 ق)، کشف الغمه فی معرفه الأئمه، قم: مجمع جهانی اهل بیت.
3. بوردیو، پی یر، (1390)، تمایز نقد اجتماعی قضاوت های ذوقی، ترجمه حسن چاوشیان. تهران: ثالث.
4. پارسانیا، حمید، (1390)، روش شناسی انتقادی حکمت صدرایی، قم: کتاب فردا.
5. پیروزمند، علی رضا، (1389)، مبانی والگوی مهندسی فرهنگی، قم: دفترفرهنگستان علوم اسلامی.
6. حمیری، عبدالله بن جعفر، (1417 ق)، قرب الإسناد، قم: مؤسسه الثقافه الاسلامیه لکوشانپور.
7.. فاضل قانع، حمید، (1392)، سبک زندگی بر اساس آموزه های اسلامی، قم: مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما.
8. کلینی، محمد بن یعقوب، (1382)، اصول کافی، تهران: اسوه.
9. کوئن، بروس، (1380)، مبانی جامعه شناسی، ترجمه غلامعباس توسلی و رضا فاضل، تهران: سمت.
10. گیدنز، آنتونی، (1381)، جامعه شناسی، ترجمه منوچهرصبوری، تهران: نشرنی.
11. گیدنز، آنتونی، (1387)، تجدد و تشخص، ترجمه ناصر موفقیان، تهران: نشر نی.
12.وبر، ماکس، (1374)، اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری، ترجمه عبدالمعبود انصاری. تهران: سمت.
مقالات
13. صدیق سروستانی، رحمت الله؛ و هاشمی، سیدضیاء. 1381. «گروه های مرجع در جامعه شناسی و روان شناسی اجتماعی با تأکید بر نظریه های مرتن و فستینگر». فصلنامه علمی پژوهشی علوم اجتماعی. ش 20. 149- 167.
14. فاضل قانع، حمید. 1391. «نقش و جایگاه سبک زندگی در فرآیند شکل گیری تمدن نوین اسلامی». مجموعه مقالات پانزدهمین جشنواره بین المللی پژوهشی شیخ طوسی. قم: مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفیص. 173- 193.
15. مهدوی کنی، محمدسعید. 1386. «مفهوم سبک زندگی و گستره آن در علوم اجتماعی». فصلنامه علمی.ش 1 199- 230.
حجت الاسلام حمید فاضل قانع - طلبه سطح سه حوزه علمیه

 نظر دهید »

ارزش علم و عالم در مکتب اسلام

03 دی 1394 توسط رقیه پناهی

 

ارزش علم و عالم در مکتب اسلام

مقدمه:

ارزش و اعتبار عالم و دانشمند به علم و دانش اوست و اين يک تصادف نيست که در کتاب وحي الهي قرآن مجيد، متجاوز از هفتصد مورد ماده علم و مشتقات آن به کار رفته و در اولين آيات نازل شده به رسول اکرم (ص) سخن از علم ، دانش و قلم آمده است:

«الذي علم با القلم؛ همان کسي که به وسيله قلم تعليم انسان نمود.» (1)

بهترين و زيباترين تعبيرها و تعريف ها درباره علم و دانش ، در معارف دين ما ذکر شده و تصور نمي شود که در هيچيک از مکاتبات ديگر به اندازه مکتب اسلام به ارزش علم و عالم پرداخته باشد.

ارزش علم و عالم:

امام علي(ع) فرمود: در مسجد پيامبر(ص) نشسته بودم که ابوذر وارد شد و سئوال کرد يا رسول الله نزد شما تشييع جنازه عابد ارزشمندتر است يا حضور در محضر عالم؟ رسول اکرم (ص) فرمودند: حضور در مجلس علم ولو براي لحظاتي ارزشمند تر است از حضور در تشييع جنازه هزار شهيد. (2)

فضيلت علم و دانش:

در روايت ديگر که ابوذر نقل مي کند مي گويد رسول اکرم (ص) به من فرمود: اي ابوذر ساعتي درک حضر علم بالاتر از هزار مرتبه ختم قرآن از اول تا به انتهاست. ابوذر تعجب کرد که آيا درک محضر علم بالاتر از خواندن قرآن است.خداوند براي علم اين همه ارزش قائل شده است زيرا علم وسيله شناخت حلال از حرام الهي است. (3)

دليل اينکه خداوند براي علم اين همه ارزش قائل شده است و نگاه معارف و کتب ما به علم نگاهي ارزشي است اينست که علم وسيله شناخت حلال و حرام الهي است.

علم وسيله اي است که در سايه آن اطاعت خدا محقق مي شود و اصلا توحيد در عبادت الهي به وسيله علم تحقق پيدا مي کند و در يک کلمه خير دنيا و آخرت در سايه علم تحصيل مي شود و شر دنيا و آخرت به واسطه جهل و ناداني تحقق پيدا مي کند.

اهميت علم و دانش از ديدگاه قرآن کريم:

در آيات کريمه قرآن هم به مناسبت هاي مختلف به ارزش علم و عالم اشاره شده است.

در آخرين آيه سوره مبارکه طلاق علت آفرينش آسمان ها و زمين را علم و دانش بشري دانسته و مي فرمايد:خداوند آسمان ها و زمين را با همه عظمتش آفريد و امر خود را نازل فرمود تا علم و انديشه کنيد که خداوند بر همه کارها تواناست و علم او به همه چيز احاطه دارد. (4)

در آيه ديگر مي فرمايد:«قل هل يستوي الذين يعلمون والذين لا يعلمون انما يتذکر اولوالالباب ؛ آيا آنان که مي دانند و آنان که نمي دانند مساوي هستند. يقيناً علما نسبت به ديگران برتري دارند.اين معنا را صاحبان خرد و انديشه خوب دريافت مي کنند.» (5)

در آيه ديگر آمده است: «يرفع الله الذين امنوا منکم والذين اوتوا العلم درجات؛ خداوند کساني را که ايمان آورده اند و کساني را که علم به آنها داده شده درجات عظيمي مي بخشد.» (6)

خدا در اين آيه صاحبان دانش و علم را بر همه موجودات ترجيح مي دهد و اساساً در آيات مختلفي از قرآن شريف تسخير بسياري از مراتب کمال و وصول به درجات عاليه معنوي را در انحصار صاحبان علم و دانش قرار مي دهد.

از مجموع اين آيات مي توان فهميد که درک توحيد و وصول به مقام خشيت ، تعقل، فهم وحي و امثال قرآن و اساس نبوت و معجزات انبياء همه در گرو دانش و علم است و تنها عالم دانشمند است که مي تواند به اين مراتب درجات و کمال صعود کند و بالا برود.

بحث در ارزش علم و دانش از منظر آيات قرآن و روايات فراوان است.

امام سجاد زين العابدين (ع) مي فرمايد: «حق معلم و آموزگار تو اين است که او را بزرگ داري و مجلس او را محترم شماري و گفته هاي او را خوب گوش کني و فراگيري و او را کمک کني تا آنچه را که از دانش و علم بدان نيازمندي به تو بياموزد.» (7)

بيان اين نکته ضروري است اين که عالمبا همه مراتب و درجات اگر بر کسي تعليم و تدريس قرار بگيرد علاوه بر ارزشمند بودن علم و دانائي او شان معلم و مربي بودنش نيز شايسته تجليل و احترام است. در حقيقت کسي که در جايگاه تعليم و تدريس قرار مي گيرد لزوم تکريم پيدا مي کند و بزرگداشت احترام و تکريم عالم ، تکريم ذات ذوالجلال ربوبي است.

در سخن اميرالمومنين (ع) آمده است:«کسي که به عالمي احترام بگذارد در حقيقت خداوند را احترام کرده است.» (8)

حرمت نهادن و خضوع در مقابل استاد و مربي يک فضيلت اخلاقي است و در مباني اخلاقي ما مسلمانان نسبت به معلم و استاد بي حرمتي نهي شده است.

منابع:

1) قرآن کريم/سوره علق /آيه 4

2) جامع الاخبار ص 109/ حديث 195

3) بحارالانوار/جلد1/ص 203

4) سوره طلاق /آيه 12

5) سوره زمر /آيه 9

6) سوره طه /آيه 75

7) رساله حقوق/ امام سجاد(ع)

8) غررالحکم/ص47

حجت الاسلام حسين ولي اللهي

 نظر دهید »

ارزش علم و عالم در مکتب اسلام

03 دی 1394 توسط رقیه پناهی

 

ارزش علم و عالم در مکتب اسلام

مقدمه:

ارزش و اعتبار عالم و دانشمند به علم و دانش اوست و اين يک تصادف نيست که در کتاب وحي الهي قرآن مجيد، متجاوز از هفتصد مورد ماده علم و مشتقات آن به کار رفته و در اولين آيات نازل شده به رسول اکرم (ص) سخن از علم ، دانش و قلم آمده است:

«الذي علم با القلم؛ همان کسي که به وسيله قلم تعليم انسان نمود.» (1)

بهترين و زيباترين تعبيرها و تعريف ها درباره علم و دانش ، در معارف دين ما ذکر شده و تصور نمي شود که در هيچيک از مکاتبات ديگر به اندازه مکتب اسلام به ارزش علم و عالم پرداخته باشد.

ارزش علم و عالم:

امام علي(ع) فرمود: در مسجد پيامبر(ص) نشسته بودم که ابوذر وارد شد و سئوال کرد يا رسول الله نزد شما تشييع جنازه عابد ارزشمندتر است يا حضور در محضر عالم؟ رسول اکرم (ص) فرمودند: حضور در مجلس علم ولو براي لحظاتي ارزشمند تر است از حضور در تشييع جنازه هزار شهيد. (2)

فضيلت علم و دانش:

در روايت ديگر که ابوذر نقل مي کند مي گويد رسول اکرم (ص) به من فرمود: اي ابوذر ساعتي درک حضر علم بالاتر از هزار مرتبه ختم قرآن از اول تا به انتهاست. ابوذر تعجب کرد که آيا درک محضر علم بالاتر از خواندن قرآن است.خداوند براي علم اين همه ارزش قائل شده است زيرا علم وسيله شناخت حلال از حرام الهي است. (3)

دليل اينکه خداوند براي علم اين همه ارزش قائل شده است و نگاه معارف و کتب ما به علم نگاهي ارزشي است اينست که علم وسيله شناخت حلال و حرام الهي است.

علم وسيله اي است که در سايه آن اطاعت خدا محقق مي شود و اصلا توحيد در عبادت الهي به وسيله علم تحقق پيدا مي کند و در يک کلمه خير دنيا و آخرت در سايه علم تحصيل مي شود و شر دنيا و آخرت به واسطه جهل و ناداني تحقق پيدا مي کند.

اهميت علم و دانش از ديدگاه قرآن کريم:

در آيات کريمه قرآن هم به مناسبت هاي مختلف به ارزش علم و عالم اشاره شده است.

در آخرين آيه سوره مبارکه طلاق علت آفرينش آسمان ها و زمين را علم و دانش بشري دانسته و مي فرمايد:خداوند آسمان ها و زمين را با همه عظمتش آفريد و امر خود را نازل فرمود تا علم و انديشه کنيد که خداوند بر همه کارها تواناست و علم او به همه چيز احاطه دارد. (4)

در آيه ديگر مي فرمايد:«قل هل يستوي الذين يعلمون والذين لا يعلمون انما يتذکر اولوالالباب ؛ آيا آنان که مي دانند و آنان که نمي دانند مساوي هستند. يقيناً علما نسبت به ديگران برتري دارند.اين معنا را صاحبان خرد و انديشه خوب دريافت مي کنند.» (5)

در آيه ديگر آمده است: «يرفع الله الذين امنوا منکم والذين اوتوا العلم درجات؛ خداوند کساني را که ايمان آورده اند و کساني را که علم به آنها داده شده درجات عظيمي مي بخشد.» (6)

خدا در اين آيه صاحبان دانش و علم را بر همه موجودات ترجيح مي دهد و اساساً در آيات مختلفي از قرآن شريف تسخير بسياري از مراتب کمال و وصول به درجات عاليه معنوي را در انحصار صاحبان علم و دانش قرار مي دهد.

از مجموع اين آيات مي توان فهميد که درک توحيد و وصول به مقام خشيت ، تعقل، فهم وحي و امثال قرآن و اساس نبوت و معجزات انبياء همه در گرو دانش و علم است و تنها عالم دانشمند است که مي تواند به اين مراتب درجات و کمال صعود کند و بالا برود.

بحث در ارزش علم و دانش از منظر آيات قرآن و روايات فراوان است.

امام سجاد زين العابدين (ع) مي فرمايد: «حق معلم و آموزگار تو اين است که او را بزرگ داري و مجلس او را محترم شماري و گفته هاي او را خوب گوش کني و فراگيري و او را کمک کني تا آنچه را که از دانش و علم بدان نيازمندي به تو بياموزد.» (7)

بيان اين نکته ضروري است اين که عالمبا همه مراتب و درجات اگر بر کسي تعليم و تدريس قرار بگيرد علاوه بر ارزشمند بودن علم و دانائي او شان معلم و مربي بودنش نيز شايسته تجليل و احترام است. در حقيقت کسي که در جايگاه تعليم و تدريس قرار مي گيرد لزوم تکريم پيدا مي کند و بزرگداشت احترام و تکريم عالم ، تکريم ذات ذوالجلال ربوبي است.

در سخن اميرالمومنين (ع) آمده است:«کسي که به عالمي احترام بگذارد در حقيقت خداوند را احترام کرده است.» (8)

حرمت نهادن و خضوع در مقابل استاد و مربي يک فضيلت اخلاقي است و در مباني اخلاقي ما مسلمانان نسبت به معلم و استاد بي حرمتي نهي شده است.

منابع:

1) قرآن کريم/سوره علق /آيه 4

2) جامع الاخبار ص 109/ حديث 195

3) بحارالانوار/جلد1/ص 203

4) سوره طلاق /آيه 12

5) سوره زمر /آيه 9

6) سوره طه /آيه 75

7) رساله حقوق/ امام سجاد(ع)

8) غررالحکم/ص47

حجت الاسلام حسين ولي اللهي

 نظر دهید »

مهارتهاي زندگي قرآني

03 دی 1394 توسط رقیه پناهی

 

مهارتهاي زندگي قرآني

فهرست :

1-تعريف مهارتهاي زندگي

2-ضرورت مهارتهاي زندگي

3- هدف كلي از مهارتهاي زندگي

4- دين و مهارتهاي زندگي

5- جايگاه مهارتهاي زندگي در اسلام

انواع مهارتهاي زندگي :

1- مهارت خودآگاهي 2- مهارت همدلي

3- مهارت برقراري رابطه موثر 4- مهارت روابط بين فردي

5- مهارت تصميم گيري 6- مهارت حل مسئله

7- مهارت تفكر انتقادي 8- مهارت تفكر خلاق

9- مهارت مقابله با هيجانها 10- مهارت مقابله با استرس

مقدمه:

جامعه ي ما جامعه اي است بنيان گرفته بر ارزش هاي اسلامي و اثر يافته از آموزه هاي قرآني و تعاليم اهل بيت (ع) . از ديگرسو،دانش روان شناسي امروز ، ارائه دهنده ي راهكارها و شيوه هايي براي بهتر زيستن است كه در قالب مهارتهاي زندگي ، تعريف مي شود.

براي دست‌يابي به يک زندگي سالم و وسيع و گسترده ناچار به اصول و قواعدي نيازمنديم که به کمک آنها روش استنباط را بياموزيم و از رکودها و خستگي‌هاي موجود آزاد شويم. اين اصول بايد جنبه عملي داشته باشند نه اين که فراموش شوند و به کار نيايند..

در اکثريت قريب به اتفاق مراسم و برنامه‌هاي مذهبي، اولين برنامه تلاوت قرآن‌کريم است و همه معتقدند بايد که با نام خدا و سخن خدا آغاز کنيم و اين قابل تقدير است. اما مي‌توان گفت: بيائيم اين بار بر عکس عمل کنيم. ما مقدمه‌اي شويم بر تلاوت قرآن، ما خود را بگونه‌اي آماده کنيم تا بتوانيم کلام خدا را در خودمان تجلي دهيم.

اگر قرآن تجليگاه خداوند است و فقط اين انسان است که تحمل پذيرش اين تجلي را دارد نه کوه و نه دريا و … «انا عرضنا الامانه علي السموات و الارض و الجبال فا بين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوماً جهولاً.» (احزاب/ 72) پس بيائيم اول مجلاي اين تجلي را (دل و قلب خود را) آماده کنيم و سپس تلاوت کنيم. «انه لتنزيل رب العالمين، نزل به الروح الامين علي قلبک لتکون من المنذرين شعراء / 194،193،192) و از آنجا که انسان نيز در بيانش تجلي کرده‌است،«خلق الانسان علّمه البيان» (الرحمن / 4و3) پس بکوشيم تا پس از مجلاشدن بر تجليگاه خدايي، خود با بيان کردن تجليات الهي جلوه کنيم.

قرآن براي انسان آمده‌است. هستي بخاط انسان آفريده شده‌است. قرآن رسن است و مي‌توان به واسطه آن بالا رفت يا در قعر چاه افتاد.«شفاء و رحمه للمؤمنين و لايزيد الظالمين الا خساراً» (اسراء/ 82)

تعريف مهارتهاي زندگي :

با توجه به رشد و توسعه ي زندگي آدمي و پيچيدگي هاي ارتباطي وي با دنياي درون و بيرون ، آموزش مهارتهاي زندگي ، ضرورتي انكار ناپذير است .

تعاريف گوناگوني از مهارتهاي زندگي شده است از جمله :

1-(سازمان بهداشت جهاني): اين سازمان مهارتهاي زندگي را شامل توانايي هاي آدمي براي رفتارهاي مثبت و انطباق پذير با ديگران مي داند كه او را قادر مي سازد با چالش ها و نيازمنديهاي روزانه به كونه اي موثر رو به رو گردد.

2-(سازمان يونيسف): اين سازمان مهارتهاي زندگي را مشتمل بر تمهيداتي براي تحول و يا تغيير رفتار مي داند تا ميان سه حيطه يعني : دانش ، بينش و رفتار موازنه اي انجام پذيرد.

به طور كلي مهارتهاي زندگي مهارت هايي است كه زندگي موفقي را براي ما رقم مي زند و توانمنديهايي در زمينه هاي دانش و بينش است تا زمينه ساز موفقيت آدمي در زندگي گردد.

ضرورت مهارتهاي زندگي :

ضرورت مهارتهاي زندگي را مي توان در محورهاي زير جستجو كرد :

1)تبديل خانه به خوابگاه ( كاهش ارتباط صميمانه )

2)پديده بحران هويت ( از خود بيگانگي قشرهايي از نوجوانان و جوانان )

3)گسست، تضاد ، و تقابل نسل ها

4)اشتغال مداوم و روز افزون والدين در خارج از خانواده ( از ميان رفتن فصل مشترك هاي عاطفي و روحي )

5)توسعه و تسلط تربيت و فرهنگ رسانه اي

6)ظهور پديده فكر منفي، ترديدها و تزلزل ها در تصميم گيري

تأثير مخرب هر يك از مولفه هاي مذكور بر روند زندگي نوجوانان و جوانان ، مبيّن اهميت آموزش مهارتهاي زندگي است.

هدف كلي از آموزش مهارتهاي زندگي :

متخصصان اين فن بر اين اعتقادند كه هدف كلي از آموزش مهارتهاي زندگي ، افزايش ظرفيت رواني –اجتماعي و بالا بردن سطح بهداشت رواني نوجوانان و جوانان است تا از رفتارهاي آسيب زاي فردي و اجتماعي پيشگيري شود.

از آن جا كه جامعه ما جامعه ي متكي به ارزش هاي اسلامي و متأثر از آموزه هاي قرآن كريم است ضروري است مهارتهاي زندگي را از اين منظر بنگريم كه در ميان آحاد جامعه موقعيتي بي نظير و محبوبيتي ارزشمند دارد.

دين و مهارت هاي زندگى:
خوشبختانه و البته بر خلاف تصور موجود، دين، آموزه هاي فراواني در حوزه مهارت هاي زندگي دارد؛ آموزه هايي که يا ديده نشدند و يا به درستي فهم نشدند. به جهت جايگاه مهمي که رضامندي از زندگي در تکامل معنوي دارد، اولياي دين آموزه هاي فراواني را به پيروان خود آموخته اند. رسول خدا در کنار تعاليم قدسي و ملکوتي خود، مهارت هاي زندگي را به پيروان خود و حتي کساني همانند امام على(ع)، ابوذر غفاري و ديگران مى آموزد. امام على (ع) نيز مهارت هاي زندگي را به ياران خود مى آموختند. از بقيه معصومين نيز همين مسأله ثبت است. حتي فراتر از اين، در خلال اين تحقيق خواهيد ديد که قرآن کريم نيز در اين زمينه آموزه هاي مهمي دارد. بنابراين يکي از دغدغه هاي دين، رضامندي از زندگي است و يکي از رسالت هاي آن آموزش مهارت هاي زندگي کردن به پيروان خويش است. متأسفانه اين بخش از آموزه هاي دينى کمتر مورد توجه واقع شده و يا اصلاً مورد توجه قرار نگرفته اند. هدف برنامه مديريت رفتار صحيح در قرآن و حديث آن است که بخشي از اين آموزه ها را ارائه کند تا زندگي اهل ايمان را نشاط و شادماني بخشد، و نگاهي نو در اين زمينه بگشيد تا پژوهش هاي لازم درا ين زمينه انجام شود.

خداي بزرگ و مهربان همه ما را جفت آفريد واز جنس خودمان همدم ومونس برايمان قرار داد تا با او به آرامش روحي ،رواني،اقتصادي ومعنوي برسيم پس اگر من وتو بدور از هرگونه آراءو نظريات سست وبي پايه اين وآن وهر دانشمند به اصطلاح شهره عام وخاص مي خواهيم به آرامش جاويد برسيم چه زيبا وعاقلانه است اگر به علم خداوند اعتماد واطمينان كنيم و در سايه فرمان ودستورات او كه خالق همه هستي وآرامبخش همه دلهاي آشفته و پريشان است .به همه آرامش وسعادت دست يابيم پس راههاي رسيدن به آرامش را در كلام الهي مي جوييم و سپس آن راههارا بي كم وكاست مي پوييم .

آگاهي تو از علم خدا به مشكلاتي كه در زندگي با آن مواجه هستي همانا آرامش بخش روح وروان تو در مواجهه با همه مشكلات خواهد بود .سخنان خداوند در سوره انعام آيات 33 گواهي بر اين آگاهي است تا واقف شويم و بدانيم كه مشكلات جز آزمايش و امتحاني نيست پس در پاسخ صحيح به آن كوشا باشيم.

خداي مهربان آرامش وآسايش انسان را در كانون گرم خانواده قرار داده است پس آن را در مكانهاي ديگر مجوي(سوره اعراف آيه 189)

فقط كافيست مهارتهاي زندگي در پهن دشت گيتي را ازآيات زندگي برگرفته و در تمام ابعاد زندگي خويش بكار بنديم .

جايگاه مهارت هاي زندگي در اسلام :

1) تأكيد بر جامعيت و واقع نگري اسلام و قدرت پاسخگويي آن به نيازهاي انساني ، تا بينشي مطلوب به اسلام پديد آيد و نسبت دين و زندگي روشن گردد.

2)ارائه ديدگاه اسلام درباره ي مهارت هاي زندگي با توجه به رويكردهاي علمي ،تا معيارها و ضوابط مطمئني در زمينه هاي مورد بحث به دست آيد.

3)تأملي نقد گونه بر پاره اي از مباحث مهارتهاي زندگي به ويژه مباحثي كه با رويكردي اومانيستي و يا سكولاريستي مطرح مي شود و يا از ديدگاه هاي اسلامي بي بهره است ،نظير مباني ارزش شناسي ،منابع ارزش شناسي ،معياره هاي درك و تفكيك ارزش ها از ضد ارزش ها و امثال آن.

4)طرح موضوعاتي همچون وجود ارتباط معنادار ميان بخشي مولفه هاي مهارتهاي زندگي ،تا درك بهتر و عميق تري از آن بدست آيد،نظير رابطه ي آدمي و خالق از يك سو، و تأثير آن بر رابطه ي آدمي با مردم .

1- مهارت خود آ گاهي :

مهارت خودآكاهي و يا (خود شناسي و آگاهي به خويشتن ) يكي از مهارتهاي بنيادي است ،خوآكاهي به توانايي ادمي در درك ويژگيهاي فردي و اجتماعي اش گفته مي شود به گونه اي كه وي قادر است نسبت به نقاط قوت و ضعف خويش ،علائق و تمايلاتش ، نيازها و احتياجات و ساير ابعاد وجودي اش معرفت صحيحي كسب كند و در پرتو آن به سازگاري فردي و اجتماعي دست يابد.

نكته ي نغز اين جاست كه خود اگاهي ما ارتباطي مستقيم با توان عقلاني و خردمندي ما دارد ، هر چه به خويشتن بصيرت بيشتري داشته باشيم انديشه ي ما بالندگي و پرورش بيشتري يافته است.

خداوند متعال در قرآن كريم سوره مائده آيه 105 مي فرمايد:اي كساني كه ايمان آورده ايد به خود بپردازيد اگر شما هدايت يافته ايد ،آنان كه گمراه مانده اند به شما زياني نرسانند .بازگشت همه شما نزد خدا ست تا شما را به آن كارهايي كه مي كرده ايد آگاه گرداند .

در اين آيه خداوند متعال وظيفه هر فرد با ايمان را به خود پرداختن و از توانائيهاي خويش آ گاه شدن بدون توجه به عملكرد اكثريت گمراهان و بدون ترس از زيان آنان مقررنموده است چون كسي كه ايمان آورد و بر اساس توا نمنديهاي خويش حركت كند خداوند نيز يقينا كمكش خواهد كرد .و نيزدر سوره نحل آيه 41 به انسان با ايمان بشارت مي دهد كه اگر بر اساس استعدادها و توانمنديهايت در يك محل وشهر و جايگاه به تو توجه نكردند و بر تو ستم روا داشتند حال كه خود به توانمندي خويش آگاهي پس در راه خدا مهاجرت نما كه خداوند در همين جهان جايگاهي نيكو به تو خواهد داد . كما اينكه اجر آخرت بزرگتر است .همچنين بر اساس آيه 78 سوره يس هيچ كسي نمي تواند ادعا كند كه خد اوند به او توانايي لا زم را نداده چرا كه اگر كسي چنين ادعايي نمايد در واقع آفرينش خو يش را از ياد برده است و گر نه خداي مهربان كه او را از يك قطره آب گنديده خلق فرمود چگونه راه كسب روزي در فطرت او قرار نداده باشد بلكه اين استعداد در همگان هست فقط كشف آن را خداوند بنا به اختياري كه به انسان داده بر عهده خودش گذاشته است .

2- مهارت همدلي :

همدلي يعني اينكه انسان موقعيت ديگران را بخوبي درك نمايد ، ديگران راهمانگونه كه هستند بپذيرد و ضمن احترام به آنان به گونه اي رفتار نمايد كه همه افراد جامعه با تمام تفاوتهايي كه با هم دارند بسوي او گرايش پيدا كنند ، او را قلبا دوست بدارند و در هيچ شرايطي از او گريزان نباشند .همچون ا ئمه معصومين (ع) ونيز بزرگان دين كه دوست ودشمن به آنان احترام مي گذاشتند و چيزي جز خير ونيكي در آنان نمي يافتند.خداوند متعال در اين باره در آيه 71 سوره توبه مي فرمايد :مردان مو من و زنان مومن دوستان يكديگرند به نيكي فرمان مي دهند واز نا شايست باز مي دارند ،و نماز مي گزارند و زكات مي دهند واز خدا وپيامبرش فر مانبرداري مي كنند ،خدا اينان را رحمت خواهد كرد ،خدا پيروز مند وحكيم است .و در آيه 128 سوره توبه مي فرمايد :هر آينه پيامبري از خود شما بر شما مبعوث شد ،هر آنچه شما را رنج مي دهد بر او نيز گران مي آيد سخت به شما دل بسته است و با مومنان رؤف ومهربان است .

حال اگر اسوه ما پيامبر اعظم (ص) باشد پس لازم است با ديگران همدلي نمائيم و هر آنچه ديگران را رنج ميدهد براي مانيز گران آيد و به ابراز دلبستگي با مومنان و رافت و مهرباني با همگان بپردازيم.

3–مهارت برقراري رابطه موثر :

بر قراري رابطه موثر يعني انسان به گونه اي عمل نمايد و با ديگران ارتباط برقرار كند كه بدون تنش و اضطراب واسترس بتواند با آرامش كامل خواسته هاي خود را بيان نموده و اعتماد طرف مقابل را جلب نمايد .مهمترين عامل برقراري اين رابطه موثر از نظر قرآن كريم همانا شكيبايي است.خداي متعال در سوره آل عمران آيه 200 مي فرمايد:اي كساني كه ايمان آورده ايد شكيبا باشيد وديگران را به شكيبايي فرا خوانيد ورابطه خوب برقرار كنيد و تقوا پيشه كنيد باشد كه رستگار شويد .قرآن كريم در آيه 1 سوره نساء در خصوص رابطه بين انسانها و اين كه چرا بدون قيد وشرط بايد نسبت به همگان علي رغم تمام برخوردهاي احتمالي ناشايسته شان مهرورزي نمود مي فرمايد :اي مردم پرواكنيد از پروردگارتان ،آنكه شما را از يك تن بياوريد و از آن يك تن همسر او را واز آن دو مردان و زنان بسيار پديد آورد وپرواكنيد از آن خدايي كه با سوگند به نام او از يكديگر چيزي مي خواهيد و زنهار از خويشاوندان مبريد. و در آيه 35 همين سوره اشاره مي فرمايد كه اگر زن يا شوهر با قصد اصلاح بين يكديگر سخن بگويند و بر اساس آن عمل كنند و روابطه حسنه بر قرار نمايند خداوند نيز ميانشان موافقت پديد مي آورد هرچند ديگري درك اين رابطه موثر را نداشته باشد .كه خدا دانا وآگاه است آيه 114 سوره توبه معيار ارتباط موثر را رضايت خداوند قرار داده است و به ما نيز ياد آور مي شود كه در تمام لحظات و تمام ارتباطات بايد به جلب رضاي خداوند بينديشيم و آنچه را كه او مي پسندد انجام دهيم هر چند كه ضرر ما در آن نهفته باشد .آنجا كه مي فرمايد :آمرزش خواستن ابراهيم (ع) براي پدرش نبود مگر به خاطر وعده اي كه به او داده بود و چون براي او آشكار شد كه پدرش دشمن خداست از او دوري جست زيرا ابراهيم (ع) بسيار خدا ترس و برد بار بود.

4-مهارت روابط بين فردي :

معيار روابط بين فردي و فاميلي واجتماعي از نظر قرآن ايمان است.و نيز اسلام همواره به آداب معاشرت و روابطه بين فردي و اجتمايي اهتمام مي ورزد. همانگونه كه در آيه 27 سوره نور تاكيد مي فر مايد :بي اجازه به خانه كسي وارد نشده و پس از اذن دخول بر ساكنان آن از كوچك وبزرگ سلام كنيد و در آيات بعدي شرم و حياي بين افراد را مطرح مي فرمايد و اشاره به روابط سالم همراه با آرامش و انبساط خاطربه وسيله آموختن اين مهارتها و بكار بردن آن در زندگي دارد و نيز در سوره مجادله آيه 22 مي فرمايد:نمي يابي مردمي را كه به خدا وروز قيامت ايمان آورده باشند ولي با كساني كه با خدا وپيامبرش مخالفت مي ورزند دوستي كنند ،هرچند آن مخا لفان ،پدران يا فرزندان يا برادران و يا قبيله آنها باشند .خدا بر دلشان رقم ايمان زده و به روحي از خود ياريشان كرده است و آنهارا به بهشتهايي كه در آن نهر ها جار ي است در آورد. در آنجا جاودانه باشند خدا از آنها خشنود است و آنان نيز از خدا خشنودند ،اينان حزب خدايند ،آگاه باش كه حزب خدا رستگارانند .پس بنا به حكم قرآن ملاك و معيار روابط بين فرد ي تمام افراد جامعه بايد بر پايه ايمان استوار باشد حتي پدر ومادر و برادر وخواهر وافراد فاميل وساير ين.

5- مهارت تصميم گيري :

در خصوص اين مهارت قرآن كريم تا كيد ميفرمايد كه قبل از هر تصميم گيري بايد با افراد آگاه مشورت نمود و هر گونه تصميم گيري مي بايست پس از مشاوره انجام پذيرفته سپس از بين آراء مشاوران بهترين راه حل را برگزيد.خداي متعال در سوره نمل آيه 32 و بعد از آن به داستان ملكه صبا اشاره مي فرمايد كه آن زن گفت :اي بزرگان (مشاوران) در كار من راي بدهيد كه تا شما حاضر نباشيد من هيچ كاري را فيصل نتوانم داد. پس در جايي كه حاكمان بدون مشورت زير دستان به كاري اقدام نمي كنند و تصميمي نمي گيرند بر ماست كه در تمام امور زندگي با افراد آگاهتر از خودمان مشورت نموده و سپس تصميم بر انجام آن بگيريم حتي اگر آن كار خريد يك جفت كفش باشد .حتما ضرر نخواهيم كرد .و در جاي ديگر قرآن كريم قلب را مركز تصميم گيري انسان معرفي نموده ومي فر مايد :آنچه را كه در دل داريد خواه آشكارش سازيد يا پوشيده اش داريد خدا شما را بدان بازخواست خواهد كرد . (بقره 283 ) لذا در هر تصميم گيري شايسته است آنچه را كه در دل داريم بر زبان جاري نموده و در عمل به كار گيريم و اگر آنچه در دل داريم از نظر خداوند پسنديده نيست پس از آن در گذريم و قلب را از آنچه نا پسند است پاكيزه نماييم و تصميمات خدا پسندانه بگيريم حتي اگر تصميم به يك نگاه يا يك حرف يا يك قدم باشد .

6- مهارت حل مسئله :

از ديدگاه قرآن مهارت در حل مسا ئل مختلف زندگي زماني حاصل مي شود كه انسان مراحل ايمان ،تقوي و بندگي خالصانه خداوند را طي كرده باشد نه در بعد زمان بلكه به لحاظ ارتباط قلبي با خداوند و كمك گرفتن ازاو وعمل به دستورات او. در اين حال است كه خداوند در هاي حكمت را به روي بندگان خالص خويش مي گشايد و او را در حل مسائل عديده زندگي ياري مي فرمايد . پس احسان و پرهيز گاري زمينه ساز حل تمام مسائل زندگي است . همانگونه كه در آيه 128 سوره نساء مي فرمايد : اگر زني دريافت كه شوهرش با او بي مهر و از او بيزار شده است باكي نيست كه هر دو در ميان خود طرح آشتي افكنند . كه آشتي بهتر است و بخل و فرو مايگي بر نفوس مردم غلبه دارد اگر نيكي و پرهيز گاري كنيد .خدا به هرچه مي كنيد آگاه است . و در آيه 261 سوره بقره مي فرمايد : به هر كه خواهد حكمت (مهارت حل مسئله )عطا كند و به هر كه حكمت عطا شده نيكي فراواني داده شده و جز خردمندان پند نپذيرند.

7- مهارت تفكرانتقادي:

اين مهارت مخصوص انسانهاي باهوش و داراي حكمت الهي است كه فكري نقاد انه دارند وهيچ نظروعقيده اي رابدون نقدوبررسي نمي پذيرند،همچون حضرت ابراهيم (ع)كه از پدرش به جهت پرستش معبود اني بي خاصيت انتقاد كرد و چه زيبا و محترمانه انتقاد مي كند آنجا كه مي فر مايد : اي پدر چرا چيزي را كه نه مي شنود ونه مي بيند ونه هيچ نيازي از تو بر مي آورد،مي پرستي؟ اي پدر مرا دانشي داده اند ، پس از من پيروي كن تا تو را به راه راست هدايت كنم (مريم 42و 43) آري اگر پيامبران واولياء الهي را الگوي خويش قرار دهيم از آنها خواهيم آموخت كه طوطي وار همه چيزرا نپذيريم بلكه مورد نقد وبرسي قرار دهيم وبا معيار هاي الهي بسنجيم اگر با آن همخواني داشت پذير فته و بدان عمل نماييم .(انبياء 21 وكهف 15 )

8-مهارت تفكر خلاق :

خلاقيت صفتي از اوصاف الهي است ،و مهارت تفكر خلاق به همان حكمتهاي الهي بر مي گردد كه ما را در تصميم گيريها و حل مسائل ياري مي نمايد يعني راه حل خارج از دنياي تجارب بر ذهن ما جاري مي شود .خالق هستي كه اولين خلاق عالم است در سوره انعام آيه 104 مي فرمايد : پر وردگارتان به شما ادراك داده است هر كه از روي بصيرت مي نگرد به سود اوست و هر كه چشم بصيرت بر هم نهد به زيان اوست و من نگهدارنده شما نيستم .

و در آيه 86 سوره حجر مي فرمايد . همانا خداي تو خلا قي دانا ست .

اي عز يز هر كس به اصل خويش برگردد و روح خداي خويش را بيابد به يقين همانند خداي خود تفكري خلاق خواهد داشت.

9- مهارت مقا بله با هيجا نها :

گا هي انسا نها خواسته يا نا خواسته ،آ گاهانه يا نا خوداگاه دست خوش هيجانات و احسا سات در وني و بيروني شده و دست به اعمالي مي زنند كه همان لحظه و يا بعد از آن از عمل خويش پشيمان مي شوند د ر حا لي كه پشيماني ديگر سودي ندارد.چون خشم ابراز شده يا كلام گفته شده همانند روغن ريخته است كه جمع كردن آن يا ممكن نيست اگر هم باشد بسيار سخت است. لذا مقابله و كنترل اين هيجانات قبل از آن كه انسان رابه عمل وادار نمايد نيازمند مهارت است .اگر زندگي نامه اولياء خدا و بطور كلي انسانهاي موفق را مطا لعه نمايم در مي يابيم كه از خصو صيات بار زآ نها همين كنترور هيجانات بوده است .لذا خداي متعال در قرآن كريم سوره ناس مي فر مايد :بگو به پر وردگار مردم پناه مي برم ، فر مانرواي مردم ،خداي مردم،از شر وسو سه و وسوسه گر نهاني،آنكه در دلهاي مردم وسوسه مي كند خواه از جنيان باشد يا از آدميان.

پس لازم است هر جا كه هيجاني بر شما غلبه يافت بگوييد پناه بر خدا و به او پناه ببريد تا به آرامش و سعادت برسيد و هيچگاه پشيمان نشويد .

هوش هيجاني :

براساس نظر دانيل گلمن ، هوش هيجاني يا eq شامل شناخت و کنترل هيجان هاي خود ، همدلي کردن با ديگران و حفظ روابط رضايت بخش است به عبارت ديگر شخصي که هوش هيجاني بالايي دارد ، مولفه هاي شناختي ، فيزيولوژيکي و رفتارهاي هيجان ها را به طور موفقيت آميزي با يکديگر تلفيق مي کند.

گلمن معتقد است ، هوش هيجاني بالا تبيين مي کند که چرا افرادي که با ضريب هوشي يا هوش بهر iq متوسط موفق تر از کساني هستند که نمره هاي هوش بهر بسيار بالايي دارند او عقيده دارد که مقياس هاي سنتي هوش انسان ، مجموعه بسيار مهمي از توانايي هايي که افراد را در زندگي واقعي کارآمد مي سازد ، ناديده مي گيرند : خودآگاهي ، کنترل تکانه ، پايداري ، اشتياق ، خود انگيختگي ، همدلي و شايستگي اجتماعي ، به گفته وي بسياري از مشکلات اجتماعي را مي توان به فقدان هوش هيجاني نسبت داد و البته مي توان eq يا هوش هيجاني را برخلاف هوش بهر يا iq درهمه افراد پرورش داد.

مهارت مديريت هيجانات فرد را قادر مي سازد تا هيجان ها را در خود و ديگران تشخيص داده ، نحوه تاثير آنها را بر رفتار بداند و بتواند واکنش مناسبي به هيجان هاي مختلف نشان دهد امروزه افراد را به ميزاني که قادر باشند از هيجانات به نفع خود و روابط شان استفاده کنند داراي هوش هيجاني بالاتر مي دانند.

برخورداري از هوش هيجاني باعث مي شود تا در موقعيت هاي تهديد کننده و خطرناک رفتار مناسبي از خود نشان دهيم مانند فرياد کشيدن کسي که در معرض دزديده شدن يا سرقت قرار گرفته است همچنين باعث مي شود از خشنودي و شادي در زندکي خود و اطرافيان به نحو شايسته اي استفاده کنيم داراي هوش هيجاني بالاتر مي دانند . نيازهاي ديگران را بهتر درک کرده و ضمن همدلي براي کمک به ديگران پيش قدم شويم هوش هيجاني حس مسئوليت پذيري را در ما افزايش مي دهد براي مثال به جاي علاقه مندي به مديريت هيجانها اين گفته و گوي دروني منفي او باعث عصبانيت من شد ، اين گفت و گوي دروني مثبت را جايگزين مي کنيم من عصباني شدم.

اگر هوش هيجاني را مجموعه اي از اجزاي مرتبط با هم تصور کنيم اجزاي اين مجموعه عبارت اند از :

1- آگاهي از هيجان هاي خود
2- بيان هيجان ها
3- آگاهي از هيجان هاي ديگران
4- مديريت هيجان
5-مقابله با هيجانات

اين توانايي فرد را قادر مي سازد تا هيجان ها را درخود و ديگران تشخيص داده ، نحوه تاثير هيجان ها بررفتار را بداند و بتواند واکنش مناسبي به هيجان هاي مختلف نشان دهد اکثر اوقات ما حالتها و احساسات خود را با دو واژه خوب يا بد توصيف مي کنيم.

براي مثال مي گوييم حالمان خوب نيست يا خوشحال هستيم گاهي اوقات از حالت هاي روحي خود به درستي اطلاع نداريم واژه هاي فراواني براي توصيف و بيان احساسات وجود دارد مانند : غمگيني ، رنجيدگي ، کسلي ، خستگي ، بي تفاوتي ، شادي ، حسرت و…

اما ما بيشتر از همان دو واژه خوب يا بد استفاده مي کنيم . چنانچه با هيجاناتي مانند ترس ، غم ، خشم يا اضطراب درست برخورد نشود ، اين هيجانات برسلامت جسمي و رواني تاثير منفي داشته و پيامدهاي ويرانگري در پي دارند .

10- مهارت مقابله با استرس :

تعريف استرس: فشارهاي رواني و روحي كه افراد در زندگي به دليل نوع درك و واكنش خود به اوضاع احساس مي كند.

معمولااسترسها از عد م علم و آگاهي به نتيجه كار و عمل در حال انجام ناشي مي شود .لذا هر كس از عاقبت كار خويش آگاه باشد وبه يك منبع قدرتمند متصل باشد هيچگاه دچار استرس نمي شود بلكه هميشه براي قبول سخت ترين شرايط آماده بوده ودر هر شرايطي با آرامش و اطمينان به كار وتلاش در راه رسيدن به هدف متعالي خويش مشغول مي شود.همانگونه كه خداوند متعال در سوره رعد آيه 28 مي فرمايد : آنان كه ايمان آورده اند و دلهايشان به ياد خدا آرامش مي يابد .آگاه باشيد كه دلها به ياد خدا آرامش مي يابد .

و نيز آگاهي انسان از علم خداوند نسبت به مشكلا ت در آرامش روحي ورواني و مقابله با استرس نقش بسزايي دارد آنجا كه مي فرمايد:خدا از مومنان آن هنگام كه در زير درخت با تو بيعت كردند خشنود گشت ودانست كه در دلشان چه مي گذرد پس آرامش بر آنان نازل كرد و به فتحي نزديك پاداششان داد (فتح 18) آرامش خاطر وآسودگي خيال ،هديه اي از سوي خداوند است .همانگونه كه در آيه 154 سوره آل عمران ميفرمايد:آنگاه پس از آن اندوه ،خدا به شما ايمني ارزاني داشت ،چنانچه گروهي را خواب آرام فرو گرفت اما گروهي ديگر چون مردم عصر جاهليت به خدا بد گمان بودند ،هنوز دست خوش اندوه خويش بودند و ميگفتند:آيا هرگز كار به دست ما خواهد افتاد ؟بگو: همه كارها به دست خداست … خدا آنچه را در سينه داريد مي آزمايد و دلهايتان را پاك مي گرداند و خدا به آنچه در دلهاست آگاه است .و نيز در سوره فتح آيه 4 مي فرمايد:اوست كه بر دلهاي مومنان آرامش فرستاد تا بر ايمانشان پيو سته بيفزايد و لشكرهاي آسمان وزمين از آن خداست و خدا دانا وحكيم است .و اما قرآن كريم اسباب آرامش و دوري از هر گونه استرس را اينگونه بيان مي فرمايد :1- آگاهي انسان از علم خداوند به مشكلات (انعام33) 2- كانون گرم خوانواده( اعراف 189) 3- دوستي با دوستان خدادرسا يه ايمان (يونس 62) 4- خواب واستراحت به اندازه كافي خصوصا در طول شب (يونس 67) 5- اطاعت از خداوند متعال در همه حال ( خوشيهاو ختيها) (شوري30 و31)

سبك رفتاري : 1) نداشتن خواب و استراخت كافي 2) نداشتن تحرك بدني مناسب 3) نداشتن تفريح نشاط بخش 4) استفاده از خوراكيهاي مضر مثل : (غذاهاي پرچرب ، شكر ، نمك و …)

سبك رفتاري جذب كننده استرس: ا) وضعيت غرور و خود شيفتگي ( من خوب ، تو بد ) 2) وضعيت وابستگي شديد (تو خوب ، من بد) 3) وضعيت خطرناك ، جذب استرس بالا : نااميدي ، افسردگي ، ضداجتماعي ( من بد، تو بد) 4) وضعيت مطلوب (من خوب ، تو خوب)

داشتن خطا هاي شناختي :

1) تفكر كامل گرايي به جاي تفكر كمال گرايي (كارها را شروع نمي كنند بلكه همه چيز بايد ok باشد، فرزند من بايد شاگرد اول باشد ، همسر من بايد خوش اخلاق باشد)

2) تفكر فاجعه آميز ( سرما خوردگي را مثل سرطان مي بينند ، دعواها و مشاجره هاي خانوادگي را به طلاق ختم مي كنند)

3) تفكر قياس با ديگران ( منفي گرايي بيشتر دارند)

4) تفكر پراكنده و بي هدف

5) تفكر خود محوري

6) تفكر اثبات خود به ديگران (اوايل شروع زندگي زوجين )

7) تفكر زندگي بر اساس ديدگاه ديگران

8) تفكر مسئوليت پذيري افراطي ( خود را پاسخگوي اشتباه ديگران ديدن )

عوامل توليد استرس :1) عدم مهارت كافي در مواجه با مشكل ، 2) عدم توانايي ذهني در فهم و تحليل شناختي مشكل 3) عدم توانايي تعيين سهم خود در مواجه با مشكل 4) فقدان اعتماد به نفس و عزت نفس 5) عدم توانايي تصميم گيري به موقع (ترديد) 6) ضعف بنيه ي عمومي معنوي 7) فقدان تجربه ي واقعي توكل .

قرآن و مقابله با استرس : تمركز بر گفتگوي دروني مثبت ، معنويت گرا و نشانه گرا ” الّذينَ اِذا اصلَبتَهُم مصيبه قالوا انّا لله و انّا اليه راجعون”

1) - قدرت تداعي كلمات ، جملات ، و آيه ها

2) - مهارتهاي زندگي در سيره رضوي(نويسنده محمد رضا شرفي)

3) - گزيده اي از سخنان دكتر استاد حسين اقبالي نسب (روانشناس)

گرد آورنده :فاطمه مومن نژاد

 نظر دهید »

آزادي در انديشه شهيد مطهري

03 دی 1394 توسط رقیه پناهی

 

آزادي در انديشه شهيد مطهري

پدیدآور: آذرنوش سميعي زفرقندي

«آزادي» از اساسي‌ترين بحث‌هاي زندگي سياسي و اجتماعي است و از ديرگاه مورد توجه انسان بوده است. زيرا آزادي خواسته همه انسان‌هاست و همه دوست دارند آزاد زندگي كنند و در زندگي خود دست به انتخاب بزنند. شايد كمتر انساني را مي‌توان يافت كه بدون هيچ اجبار و كرامتي تن به قيد و بند ناخواسته بسپارد و آزادي فطري خويش را در بند كشد. اين از امتيازات آدمي در مقايسه با ساير مخلوقات است. آزادي همزاد و گوهر آدمي است. او آزاد متولد مي‌شود و بايد آزاد زندگي كند و راه و رسم حيات خويش را برگزيند. چنانكه حضرت علي(ع) مي‌فرمايند: «بنده ديگري نباش كه خداوند تو را آزاد آفريده است.»1

امروز يكي از مباحث رايج در جامعه ايران، بحث آزادي و به ويژه آزادي سياسي و اجتماعي است؛ مقوله‌اي كه جامعه ايراني در يكصد سال اخير با آن رو در رو بوده است. در اين نوشتار در پي بررسي و تحقيق پيرامون مفهوم آزادي و بيان انواع آن يعني آزادي اجتماعي، معنوي و سياسي، آزادي جنسي و آزادي اگزيستانسياليستي در انديشه شهيد مطهري هستيم و تلاش مي‌شود به تبيين ساز و كارها و شاخصه‌هاي آزادي در انديشه آن شهيد بزرگ بپردازيم.

مفهوم آزادي
در انديشه آيت‌الله مطهري، آزادي بزرگ‌ترين و عالي‌ترين ارزش‌هاي انساني و مافوق ارزش‌هاي مادي است. انسان‌هايي كه بويي از انسانيت برده‌اند حاضرند با شكم گرسنه و تن برهنه در سخت‌ترين شرايط زندگي كنند ولي در اسارت ديگران و محكوم يكديگر نباشند.2

از آنجا كه گوهر انسان، ‌آزادي است و طبيعتي مختار و آزادانه دارد مي‌تواند سمت و سوي حركت خود را انتخاب كند. مطهري انسان را فرزند رشيد و بالغ طبيعت‌ مي‌داند كه نيازي به قيموميت ندارد. «آنچه ساير جانداران با نيروي غيرقابل سرپيچي غريزه انجام مي‌دهند او در محيط آزاد عقل و قوانين قراردادي انجام مي‌دهد.»3

مطهري ميان عقل‌گرايي و آزادي رابطه برقرار مي‌كند و بر اين باور است كه يكي از مسائلي كه باعث شده نبوت خاتمه يابد،‌ روند تكامل عقل آدمي است كه بشر را قادر ساخته با عقل خويش سره را از ناسره تشخيص دهد و راه خود را آزادانه انتخاب كند.

به باور مطهري انسان موجودي مركب از عقل و نفس يا جان و تن است: محال است كه [انسان] بتواند در هر دو قسمت وجودي خود از بي‌نهايت درجه آزادي برخوردار باشد. رهايي هر يك از دو قسمت عالي و سافل وجود انسان،‌ مساوي است با محدود شدن قسمت ديگر.4

«از ديدگاه اسلام آزادي و دموكراسي بر اساس آن چيزي است كه تكامل انسان ايجاب مي‌كند. يعني آزادي،‌ حق ناشي از ميل افراد و تمايلات آنها و دموكراسي در اسلام يعني انسانيت رها شده،‌ حال آنكه اين واژه در قاموس غرب‌ (به) معناي حيوانات رها شده است».5

ديدگاه مطهري در مورد انسان، ديدگاه انديشوري است كه قائل به آزادي تمام و كمال آدمي است تا بتواند استعدادهايش را به فعاليت درآورد و ابتدا از آن در جهت كمال و پيشرفت استفاده كند. در انديشه او آدمي داراي خصلت‌هاي آزادي‌خواهانه است و «روح آزادي‌خواهي و حريت در تمام دستورات اسلامي به چشم مي‌خورد»6 و نيز «تعليمات ليبراليستي در متن تعاليم اسلامي وجود دارد… اسلام دين حريت و آزادي است.»7

به باور وي اعتقاد به خدا نه تنها آزادي انسان را سلب نمي‌كند بلكه اين خود باعث تقويت روح آزادي‌خواهي و حريت‌منشي در انسان مي‌گردد و در واقع «اعتقاد به خدا مساوي است با اينكه انسان آزاد و مختار باشد.»8

آزادي در نگاه مطهري دو ركن دارد: يكي عصيان و تمرد و ديگري تسليم و انقياد: «بدون عصيان و تمرد، ركود و اسارت است و بدون تسليم و انقياد و اصولي بودن، هرج و مرج است.»9

از زاويه ديگر، آزادي در انديشه مطهري يك راه و روش براي رسيدن به مقصد است. آزادي خود هدف و مقصد نيست. بلكه تنها معبد وگذرگاهي است براي دستيابي به هدف‌هايي برتر و بالاتر. به تعبير مطهري: آزادي «كمال وسيله‌اي» است نه «كمال هدفي». هدف انسان اين نيست كه آزاد باشد،‌ ولي انسان بايد آزاد باشد تا به كمالات خودش برسد. آزادي يعني اختيار، انسان در ميان موجودات تنها موجودي است كه خود بايد راه خود را انتخاب كند و حتي به تعبير دقيق‌تر خودش بايد خودش را انتخاب كند،‌ (همچنانكه) يك موجود مجبور نمي‌تواند به آنجا برسد. پس آزادي، يك كمال وسيله‌اي است، نه تنها يك كمال هدفي.10

بنابراين، آزادي در انديشه مطهري به خودي خود داراي تقدس و ارزش نيست،‌ بلكه از آن جهت ارزشمند و متعالي است كه در فقدان آن انسان نيز همچون ساير موجودات از قدرت انتخاب برخوردار نبوده و در نتيجه تجلي و ظهور استعداد‌ها در انسان معنا و مفهومي نخواهد يافت. آزادي از آن رو قابل تقدير است كه انسان مي‌تواند به آن وسيله به حركت درآيد و در مسير زندگي خود دست به انتخاب بزند و جهت زندگي خويش را برگزيند: «با آزادي است كه ممكن است انسان به عالي‌ترين كمالات و مقامات برسد و ممكن است به اسفل السافلين سقوط كند.»11

انواع آزادي
مي‌توان در انديشه استاد مطهري پنج نوع آزادي را متمايز كرد كه عبارتند از:

1- آزادي اجتماعي

2- آزادي معنوي

3- آزادي سياسي

4- آزادي اگزيستانسياليستي

5- آزادي جنسي

آزادي اجتماعي
استاد مطهري در تعريف آزادي اجتماعي مي‌گويد: «بشر بايد در اجتماع از ناحيه ساير افراد اجتماع آزادي داشته باشد، ديگران مانعي در راه رشد و تكامل او نباشد، او را محبوس نكنند… كه جلو فعاليتش گرفته شود، ديگران او را استثمار نكنند، استخدام نكنند،‌ استعباد نكنند، يعني تمام قواي فكري و جسمي او را در جهت منافع خودشان به كار نگيرند.12

مطهري فقدان آزادي اجتماعي را يكي از گرفتاري‌هاي بشر در طول تاريخ ذكر مي‌كند و مي‌گويد: «يكي از مقاصد انبياء به طور كلي و به طور قطع اين است كه آزادي اجتماعي را تأمين كنند و با انواع بندگي‌ها و بردگي‌ها اجتماعي و سلب آزادي‌هايي كه در اجتماع هست مبارزه كنند.»13

وي براي اثبات آزادي اجتماعي در دين به آيه‌ 64 سوره آل عمران اشاره مي‌كند و در تفسير آن مي‌گويد: «در مقام پرستش، جز خداي يگانه چيزي را پرستش نكنيم، نه مسيح را و نه اهرمن را… و اينكه هيچ كدام از ما ديگري را بنده و برده خودش نداند و هيچ‌كس هم يك نفر ديگر را ارباب و آقاي خودش نداند،‌ يعني نظام آقايي و نوكري ملغا، نظام استثمار ملغا، نظام لامساوات ملغا،‌ هيچ‌كس حق استثمار و استعباد ديگري را نداشته باشد.»14

دنياي امروز هم آزادي اجتماعي را يكي از مقدمات خودش مي‌شمارد، اگر مقدمه اعلاميه جهاني حقوق بشر را خوانده باشيد اين را مي‌فهميد. در آنجا مي‌گويد: عله‌العلل تمام جنگ‌ها، خونريزي‌ها و بدبختي‌ها كه در دنيا وجود دارد اين است كه افراد بشر به آزادي ديگران احترام نمي‌گذارند.

آيا منطق انبياء تا اينجا با منطق امروز موافق است؟ آيا آزادي مقدس است؟ بله مقدس است و بسيار هم مقدس است. پيغمبر اكرم(ص) هميشه از اموي‌ها بيم داشت و از آينده آنها بر امت نگران بود. فرمودند: اولاد ابي‌العاص اگر به سي نفر برسند،‌ بندگان خدا را بنده خود و مال خدا را مال خود حساب مي‌كنند و در دين خدا هم آنچه بخواهند بدعت ايجاد مي‌كنند. پس اين مطلب هم درست است كه آزادي اجتماعي مقدس است.15

1- آزادي معنوي
در نگاه مطهري آزادي اجتماعي مقدس است، همچنانكه دنياي امروز آن را مقدس مي‌شمارد اما آنچه بيش از آزادي اجتماعي ارزش دارد آزادي معنوي است. مطهري در اين‌باره معتقد است كه «پيغمبران آمده‌اند تا علاوه بر آزادي اجتماعي به بشر آزادي معنوي بدهند و آزادي معنوي است كه بيشتر از هر چيز ديگر ارزش دارد. تنها آزادي اجتماعي مقدس نيست، بلكه آزادي معنوي هم مقدس است و آزادي اجتماعي بدون آزادي معنوي ميسر و عملي نيست و اين است درد امروز جامعه بشري كه بشر امروز مي‌خواهد آزادي اجتماعي را تأمين كند ولي به دنبال آزادي معنوي نمي‌رود يعني نمي‌تواند قدرتش را حفظ كند چون آزادي معنوي را جز از طريق نبوت،‌ انبياء دين، ايمان و كتاب‌هاي آسماني نمي‌توان تأمين كرد. ممكن است انساني باشد كه همان‌طور كه از نظر اجتماعي آزادمرد است، زير بار ذلت نمي‌رود، زير بار بردگي نمي‌رود و آزادي خود را حفظ كرده باشد يعني وجدان و عقل خودش را آزاد نگه داشته باشد. اين آزادي همان است كه در زبان دين «تزكيه نفس» و «تقوا» گفته مي‌شود.»16

مطهري مهم‌ترين مسأله و مشكل عصر حاضر را نداشتن آزادي معنوي ذكر مي‌كند و معتقد است جامعه‌اي كه به آزادي معنوي نرسيده به آزادي اجتماعي هم نخواهد رسيد:

«بزرگترين خسران عصر ما اين است كه همه‌اش مي‌گويند آزادي، اما جز از آزادي اجتماعي سخن نمي‌گويند. از آزادي معنوي ديگر حرفي نمي‌زنند و به همين دليل به آزادي اجتماعي هم نمي‌رسند.»17

آزادي معنوي مقدمه‌اي بر آزادي اجتماعي
مطهري آزادي معنوي را مقدمه‌اي براي رسيدن به آزادي اجتماعي مي‌داند. به باور وي براي رسيدن به آزادي واقعي اجتماعي، انسان‌ها بايد نخست از درون خود آزاد گردند و بنده و برده شهوات و ماديات و دلبستگي‌هاي دنيوي نباشند. «آزادي اجتماعي‌، آزادي انسان است از قيد و اسارت افراد ديگر ولي آزادي معنوي… آزادي انسان است از قيد و اسارت خودش.»

ايشان درباره تأمين آزادي معنوي مي‌نويسد: «تقوا به انسان آزادي معنوي مي‌دهد يعني او را از اسارت و بندگي هوا و هوس آزاد مي‌كند، رشته آز و طمع و حسد و شهوت و خشم را از گردنش برمي‌دارد و به اين ترتيب، ريشه رقيب‌ها و بردگي‌هاي اجتماعي را از بين مي‌برد. مردمي كه بنده و برده پول و مقام نباشند هرگز زير بار اسارت‌ها و رقيب‌هاي اجتماعي نيز نمي‌روند.»18

2- آزادي سياسي
براي تعريف و توضيح آزادي سياسي در انديشه شهيد مطهري بهتر آن است كه ساز و كارهاي آزادي سياسي را از ديدگاه ايشان مورد بررسي قرار دهيم تا مطلب روشن‌تر بيان شود.

آزادي در انتخاب و رأي
تا آنجا كه از آثار استاد مطهري مي‌توان برداشت كرد ايشان قائل به حق تعيين سرنوشت براي انسان است. يك انسان مسلمان در تشكيل و برپايي حكومت اسلامي و انتخاب حاكمان نقش عمده‌اي دارد، حتي با فرض پذيرش نقش مقبوليت بخشي مردم و نه مشروعيت بخشي آنان. از سوي ديگر، پس از تشكيل حكومت اسلامي در انتخاب كارگزاران نظام نيز آزادند.

آزادي در اظهار نظر، انتقاد و نظارت
در انديشه‌هاي اسلامي دين و آزادي نه تنها رو در روي هم نيستند بلكه بايد دين را آزادانه پذيرفت و اساساً دين اجباربردار نيست و دين اجباري هيچ ارزشي ندارد و اسلامش نيز پذيرفته نيست. به باور مطهري:

«از نظر اسلام، مفاهيم ديني هميشه مساوي با آزادي بوده است، درست برعكس آنچه در غرب جريان داشته است… كه مفاهيم ديني مساوي با اختناق اجتماعي بوده است.»19

مطهري نه تنها به آزادي بيان معتقد است،‌ بلكه آن را يگانه راه نجات اسلام در طول تاريخ و نظام جمهوري اسلامي در آينده ذكر مي‌كند. بيان انديشه‌هاي مختلف، معناي نفاق و دورويي حاكم بر جامعه را از بين برده و باعث شفافيت هر چه بيشتر انديشه‌ها مي‌گردد. بدين صورت است كه آزادي بيان باعث قوت و رونق علم و حكمت در سطح جامعه مي‌گردد و فضاي نفاق، دورويي و چاپلوسي از جامعه رخت برمي‌بندد.

آزادي احزاب و گروه‌هاي سياسي
مطهري در مباحث خود درباره احزاب و تشكل‌هاي سياسي، بيشتر به بيان مرز آزادي آنها در حكومت اسلامي پرداخته است. اما ديدگاه كلي وي در اين‌باره مبتني بر آزادي احزاب است، منتها احزابي كه بدون توطئه و فريب‌كاري به فعاليت اشتغال دانسته باشند: «در حكومت اسلامي احزاب آزادند. هر حزبي اگر عقيده غير اسلامي هم دارد آزاد است؛ اما ما اجازه توطئه‌گري و فريب‌كاري نمي‌دهيم.»20

احزاب و گروه‌ها تنها در صورتي مي‌توانند آشكارا فعاليت كنند كه عقايد و نظرهاي خود را صريحاً بيان كنند و با منطق و استدلال به گفت‌‌و‌گو با ديگران بپردازند.

4-آزادي اگزيستانسياليستي
استاد مرتضي مطهري در كتاب انسان كامل به نقد و بررسي مكتب اگزيستانسياليسم در زمينه آزادي انسان پرداخته‌اند كه در اينجا به مختصري از آن اشاره مي‌شود.

اين مكتب معيار كمال انساني و در واقع جوهر انسان و ارزش ارز‌ش‌هاي انسان را آزادي مي‌داند و معتقد است كه انسان تنها موجودي است كه در اين عالم، آزاد آفريده شده است؛ يعني محكوم هيچ جبر و ضرورت و تحميلي نيست. و به تعبير قدما انسان در عالم خلقت يك موجود مختار است نه يك موجود مجبور، و به تعبير بعضي‌ها غير انسان هر چه هست مجبور است؛ يعني تحت تأثير جبري يك سلسله علل و معلولات است، ولي انسان مجبور نيست و او را هيچ‌گونه جبر علي و معلولي اداره نمي‌كند.21

اينجا آزادي به معني آزادي فلسفي را مطرح مي‌كند: انسان، آزاد و مختار آفريده شده است و حتي انسان سرشت خود را بايد به خود بدهد. بعد مي‌گويد: هر چيزي كه بر ضد آزادي و منافي با آن باشد، انسان را از انسانيت خارج و او را بيگانه از انسانيت مي‌كند.22

نقش اعتقاد به خدا در سلب آزادي از ديدگاه اين مكتب
اين مكتب مي‌گويد انسان بايد «آزاد مطلق» باشد. به همين دليل گروهي از اگزيستانسياليست‌ها معتقدند كه اعتقاد به خدا از دو نظر با اين مكتب سازگار نيست؛ اول اينكه اعتقاد به خدا مستلزم اعتقاد به قضا و قدر است و اعتقاد به قضا و قدر، هم مستلزم اعتقاد به جبر و هم مستلزم اعتقاد به طبيعت ثابت بشري است. چون اگر خدايي وجود داشته باشد بشر بايد در علم آن خدا يك طبيعت معين داشته باشد و «لامتعين» نخواهد بود. پس قضا و قدر و در نتيجه جبر بر انسان (حاكم مي‌شود) و ديگر اختيار و آزادي ندارد. پس ما چون آزادي را قبول كرده‌ايم، خدا را قبول نمي‌كنيم. ثانياً قطع نظر از اينكه اعتقاد به خدا با اعتقاد به آزادي (به عقيده اينها) منافي است، اعتقاد به خدا مستلزم ايمان به خداست و ايمان به خدا يعني تعلق و بسته بودن به خدا و حال آنكه اين برخلاف آزادي است؛ خصوصاً اگر اين تعلق، اعتقاد به خدا باشد. چون بستگي به خدا فوق همه بستگي‌هاست.

درباره اين مكتب از دو جنبه مي‌شود بحث كرد: يكي اينكه اعتقاد دارند كه اعتقاد به خدا منافي با آزادي و اختيار است و اين يك اشتباهي است كه كرده‌اند. اينها قضا و قدر را نشناخته‌اند و الا اعتقاد به قضا و قدر آن‌چنان كه در معارف اسلامي هست، به هيچ وجه با آزادي و اختيار انسان منافي نيست.

اشكال دوم اين مكتب در اين است كه گفته‌اند تعلق و وابستگي به هر چه باشد ضد آزادي انسان است. آزادي اگر به اين مرحله برسد كه انسان حتي از غايت و كمال خودش آزاد باشد،‌ اين نوع آزادي از خودبيگانگي مي‌آورد. اين نوع آزادي است كه بر ضد كمال انساني است.23

5-بررسي اصل آزادي جنسي
كشفياتي كه در زمينه مسائل رواني صورت مي‌گيرد كمتر مورد توجه عامه مردم مي‌تواند قرار بگيرد، ولي از نظر مردم دانشمند و آگاه اهميت مطلب محفوظ است. هر چند كم و بيش در حكمت‌هايي كه از گذشتگان به يادگار مانده و بالأخص در آثار اسلامي، نشانه‌هاي زيادي از توجه به اين حقيقت ديده مي‌شود و عملاً بسياري از معلمان و مربيان اخلاق از آن استفاده مي‌كرده‌اند، اما به طور مسلم اثبات علمي اين حقيقت و كشف قوانين مربوط به آن از موفقيت‌هاي علمي قرن اخير است.

متأسفانه پيچيدگي و چند جانبه بودن مسائل رواني از يك طرف و ارتباط موضوع و تمايلات بشر كه خواه‌ ناخواه در كور كردن بصيرت تأثير دارد از طرف ديگر نگذاشت آن استفاده‌اي كه بايد بشود صورت گيرد،‌ بلكه خود اين اصل بهانه و وسيله‌اي شد در جهت مخالفت. يعني براي اينكه موجبات سركوب شدن غرايز و پيدايش آثار خطرناك رواني و اجتماعي ناشي از آن خصوصاً در زمينه امور جنسي بيشتر فراهم گردد؛ بر عقده‌ها و تيرگي‌هاي رواني افزود گردد؛ و آمار بيماري‌هاي رواني، جنون‌ها، خودكشي‌ها، جنايت‌ها، اضطراب‌ها، يأس‌ها، كينه‌ها به صورت وحشتناكي بالا رود؛ چرا؟ براي اينكه سركوب نكردن غرايز به معني آزاد گذاشتن ميل‌ها و آزاد گذاشتن ميل‌ها به معني رفع تمام قيود و حدود و مقررات تفسير شد. پس از آنكه قرن‌ها عليه شهوت‌پرستي به عنوان امري منافي اخلاق و علت برهم زدن آرامش روحي و مخل نظم اجتماعي و به عنوان نوعي انحراف و بيماري‌ توصيه و تبليغ شده بود، يكباره ورق برگشت و صفحه عوض شد؛ جلوگيري از شهوات و پايبند بودن به عفت و تقوا و تحمل قيود و حدود اخلاقي و اجتماعي، عامل برهم زدن آرامش روحي و مخل نظم اجتماعي و از همه بالاتر امري ضد اخلاق و تهذيب نفس معرفي شد. فرياد‌ها بلند شد كه محدوديت‌ها را برداريد تا ريشه مردم‌آزاري و كينه‌ها و عداوت‌ها كنده شود؛ عفت را از ميان برداريد تا دل‌ها آرام گيرد و نظم اجتماعي برقرار گردد؛ آزادي مطلق اعلام كنيد تا بيماري‌هاي رواني رخت بربندد.

نتيجه چه ‌شد؟ آيا بيماري‌هاي رواني معدوم شد؟ خير، متأسفانه نتيجه‌ي معكوس بخشيد؛ بدبختي‌اي بر بدبختي‌هاي پيش افزود تا آنجا كه بعضي از پيشقدمان آزادي جنسي سخن خود را به صورت تفسير و تأويل پس گرفتند. گفتند از حدود و مقررات اجتماعي چاره‌اي نيست؛ غريزه را از تمتعات جنسي نمي‌توان به طور كلي ارضاء و اشباع كرد، بايد ذهن را متوجه مسائل هنري و فكري كرد و غريزه را به طور غير مستقيم به سوي اين امر هدايت نمود. فرويد يكي از اين افراد است.

اخلاقي كه امثال راسل از آن تبليغ مي‌كنند و نام آن را «اخلاق نوين» گذاشته‌اند همان است كه ثمره‌اش آشفتگي بيش از پيش غرايز و تمايلات است و برخلاف مدعاي آنها كه اخلاق كهن را متهم به آشفته ساختن روح مي‌كنند، سيستم اخلاقي خود آنها سزاوار اين اتهام است.

نه حبس و نه اختلاط، بلكه حريم
حقيقت اين است كه اشباع غريزه و سركوب نكردن آن يك مطلب است و آزادي جنسي و رفع مقررات و موازين اخلاقي مطلب ديگر… . پرورش دادن استعداد‌ها غير از پر دادن به هوس‌ها و آرزو‌هاي پايان‌ناپذير است.

اسلام مي‌گويد: نه حبس و نه اختلاط، بلكه حريم. سنت‌ جاري مسلمين از زمان رسول خدا همين بوده است كه زنان از شركت‌ در مجالس و مجامع منع نمي‌شده‌اند، ولي همواره اصل «حريم» رعايت مي‌شده است.24

پي‌نوشت‌ها:

1- نهج‌البلاغه، نامه 31.

2- ر.ك. مرتضي مطهري، انسان كامل، ص 5-48.

3- مرتضي مطهري، ختم نبوت، ص 20.

4- مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي ص 101.

5- همان، صص 103 و 102.

6- همان، صص 42و 41.

7- همان، ص 53.

8- مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 1 ص 526.

9- حسين يزدي، آزادي در نگاه استاد مطهري، ص 32.

10-مرتضي مطهري، انسان كامل، ص 347، 436.

11-همان، ص 347.

12- مرتضي مطهري، گفتارهاي معنوي، ص 14.

13-همان، ص 18.

14-همان، ص 17.

15-همان، صص 20 و 19.

16-همان، ص 51.

17- همان، ص 32.

18-مرتضي مطهري، سيري در نهج‌البلاغه، پيشين، صص 208 و 207.

19-مرتضي مطهري، مجموعه مطهري، مجموعه آثار، ج 1، ص 555.

20- مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، ص 17.

21-مرتضي مطهري، انسان كامل، صص 331 و 330.

22-همان، ص 334.

23- حسين يزدي، آزادي در نگاه استاد مطهري، صص 120 و 119.

24- همان، صص 233 تا 239.

 نظر دهید »
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

بخوان

سعی ما بر آن است تا با معرفی و به اشتراک گذاشتن کتابهای خوب سهمی اندک در ترویج خواندن و فرهیختگی داشته باشیم.
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • آثار استاد شهید مطهری
  • مهارت های زنگی
  • مقاله
  • یادداشت
  • حجاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس